به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه دور

830عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

کار بی همکار سخت و راه بی همراه دور
دست بی دینار عور و چشم بی دیدار کور
هر کسی در قدر حال خود براهی می روند
چشم وحدت در شهود و جان کثرت در غرور
چشم جانت گر شود روشن، ببینی در زمان
شرع با تقلید زور و روی با تحقیق نور
پیش ارباب حقیقت نکته ای بس روشنست
شرع بی تحقیق رفتن غایت زورست، زور
حاضر اوقات باش و چشم حق بین بر گمار
تا چو موسی رهروی باشی درین اطوار طور
در بیابان فنا حیران و سرگردان شدیم
عفو از آن تست، بر ما عفو فرما، یا غفور
عالمی را نیست گرداند، ز هستی قاسمی
گر دمی برجوشد این توفان وحدت از تنور

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...2شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...3شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...4شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 5شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...6شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 7شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...8شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 9شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 10شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 11شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 12شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 13شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 14شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 15شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 16شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 17شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...18شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...19شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 20شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 21شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 22شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...23شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 24شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 25شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 26شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟27شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...28شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...29شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 30شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 31شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 32شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 33شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 34شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 35شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 36شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 37شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...38شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟39شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 40شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 41شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 42شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...43شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 44شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...45شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 46شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 47شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 48شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 49شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 50شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 51شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 52شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 53شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 54شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 55شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...56شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 57شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 58شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...59شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...60شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 61شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...62شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 63شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 64شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 65شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟66شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 67شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 68شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 69شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 70شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 71شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 72شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 73شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 74شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 75شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 76شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟77شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 78شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 79شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 80شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 81شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...82شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 83شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 84شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 85شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 86شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 87شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 88شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 89شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 90شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 91شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 92شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 93شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 94شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...95شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...96شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...97شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...98شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟99شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟100شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟101شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 102شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 103شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 104شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 105شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...106شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...107شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 108شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 109شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 110شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 111شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 112شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 113شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...114شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 115شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 116شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...117شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...118شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...119شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 120شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 121شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...122شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...123شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 124شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...125شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 126شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 127شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...128شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 129شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 130شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...131شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...132شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 133شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 134شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 135شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...136شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...137شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 138شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...139شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...140شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...141شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...142شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟143شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...144شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »145شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 146شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 147شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 148شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 149شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 150شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 151شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 152شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 153شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...154شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...155شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...156شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 157شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 158شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 159شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 160شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 161شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 162شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...163شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 164شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 165شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 166شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 167شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 168شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...169شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 170شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 171شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟172شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 173شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 174شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 175شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 176شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...177شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 178شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 179شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...180شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 181شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...182شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...183شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...184شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 185شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...186شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 187شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 188شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...189شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »190شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 191شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 192شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 193شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟194شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 195شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 196شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 197شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 198شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...199شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...200شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 201شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...202شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 203شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...204شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 205شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 206شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 207شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 208شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...209شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...210شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 211شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 212شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 213شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...214شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 215شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 216شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...217شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 218شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 219شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 220شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 221شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...222شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 223شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 224شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 225شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 226شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 227شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 228شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 229شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 230شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 231شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 232شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 233شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 234شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 235شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 236شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...237شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...238شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 239شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 240شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 241شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...242شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...243شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 244شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 245شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 246شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 247شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...248شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 249شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟250شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟251شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 252شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...253شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 254شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 255شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟256شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 257شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 258شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...259شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 260شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 261شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 262شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 263شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 264شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 265شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 266شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...267شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 268شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...269شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟270شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 271شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 272شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 273شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...274شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 275شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 276شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 277شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 278شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 279شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...280شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...281شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...282شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 283شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 284شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...285شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :286شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 287شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 288شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 289شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 290شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 291شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟292شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 293شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 294شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 295شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 296شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 297شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 298شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 299شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...300شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ