به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس

850عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

سید سادات عالم غیر انسان نیست کس
زاهد افسرده دل از دور میراند فرس
هر دلی در مظهری دیدست این انوار را
آدم اندر «علم الاسماء» و موسی در قبس
سر وحدت را توان گفتن بنزدیکان راه
در میان مجلس ما گر نباشد خر مگس
دوست اندر محملست و جان بجانان واصلست
من چه دانم کز چه روی فریاد میراند جرس؟
بشنو، ای مرغ عزیز آشنای شهر قدس
چون تو مرغ زیرکی، چون اوفتادی در قفس؟
در میان خشکسال معرفت ماندی، دریغ!
همچو طفل مکتب و از جهل می خوانی عبس
گر تو مرد رهروی و ذوق عرفان دیده ای
در حقیقت دزد جانرا باز دانی از عسس
هر کسی را در جهان دل در هوایی ثابتست
این دل مسکین هوای عاشقی دارد هوس
قاسمی، چون روی در آیینه داری، لاجرم
روی در آیینه داری و نگه داری نفس

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 2شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 3شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 4شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 5شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 6شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 7شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 8شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 9شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...10شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...11شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 12شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 13شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 14شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...15شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 16شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 17شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 18شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟19شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...20شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...21شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 22شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 23شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 24شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 25شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 26شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 27شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 28شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 29شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...30شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟31شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 32شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 33شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 34شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...35شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 36شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...37شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 38شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 39شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 40شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 41شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 42شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 43شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 44شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 45شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 46شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 47شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...48شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 49شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 50شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...51شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...52شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 53شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...54شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 55شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 56شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 57شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟58شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 59شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 60شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 61شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 62شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 63شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 64شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 65شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 66شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 67شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 68شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟69شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 70شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 71شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 72شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 73شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...74شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 75شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 76شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 77شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 78شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 79شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 80شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 81شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 82شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 83شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 84شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 85شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 86شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...87شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...88شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...89شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...90شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟91شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟92شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟93شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 94شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 95شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 96شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 97شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...98شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...99شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 100شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 101شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 102شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 103شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 104شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 105شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...106شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 107شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 108شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...109شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...110شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...111شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 112شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 113شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...114شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...115شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 116شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...117شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 118شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 119شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...120شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 121شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 122شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...123شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...124شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 125شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 126شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 127شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...128شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...129شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 130شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...131شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...132شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...133شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...134شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟135شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...136شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »137شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 138شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 139شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 140شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 141شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 142شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 143شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 144شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 145شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...146شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...147شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...148شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 149شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 150شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 151شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 152شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 153شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 154شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...155شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 156شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 157شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 158شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 159شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 160شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...161شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 162شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 163شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟164شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 165شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 166شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 167شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 168شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...169شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 170شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 171شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...172شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 173شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...174شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...175شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...176شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 177شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...178شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 179شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 180شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...181شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »182شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 183شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 184شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 185شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟186شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 187شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 188شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 189شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 190شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...191شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...192شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 193شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...194شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 195شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...196شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 197شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 198شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 199شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 200شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...201شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...202شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 203شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 204شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 205شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...206شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 207شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 208شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...209شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 210شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 211شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 212شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 213شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...214شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 215شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 216شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 217شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 218شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 219شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 220شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 221شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 222شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 223شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 224شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 225شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 226شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 227شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 228شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...229شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...230شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 231شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 232شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 233شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...234شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...235شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 236شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 237شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 238شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 239شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...240شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 241شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟242شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟243شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 244شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...245شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 246شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 247شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟248شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 249شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 250شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...251شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 252شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 253شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 254شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 255شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 256شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 257شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 258شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...259شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 260شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...261شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟262شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 263شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 264شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 265شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...266شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 267شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 268شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 269شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 270شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 271شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...272شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...273شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...274شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 275شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 276شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...277شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :278شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 279شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 280شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 281شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 282شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 283شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟284شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 285شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 286شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 287شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 288شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 289شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 290شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 291شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...292شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ