به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم

1080عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

نی چو بنالید، بگفتا: نیم
باده بجوش آمد و گفتا: میم
عشق و وفا گفت که: من ثابتم
فقر و فنا گفت که: من لاشیم
نوبت شادیست، گه عشرتست
باده بنوشیم بپهنای یم
گر ز کف ساقی جان می خوری
بر سر افلاک بر آری علم
من نشناسم ملک الموت چیست؟
جان بسوی حضرت جانان دهم
رو ننماید بتو از هیچ روی
تا نکنی در طلبش سر قدم
من نتوانم که گریزم ز عشق
بر سر قاسم قلم این زد رقم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...2شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 3شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...4شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 5شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 6شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 7شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 8شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 9شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 10شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 11شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 12شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 13شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 14شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...15شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 16شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 17شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...18شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...19شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 20شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...21شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 22شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 23شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 24شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟25شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 26شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 27شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 28شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 29شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 30شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 31شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 32شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 33شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 34شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 35شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟36شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 37شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 38شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 39شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 40شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...41شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 42شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 43شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 44شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 45شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 46شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 47شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 48شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 49شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 50شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 51شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 52شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 53شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...54شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...55شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...56شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...57شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟58شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟59شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟60شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 61شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 62شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 63شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 64شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...65شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...66شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 67شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 68شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 69شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 70شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 71شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 72شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...73شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 74شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 75شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...76شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...77شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...78شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 79شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 80شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...81شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...82شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 83شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...84شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 85شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 86شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...87شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 88شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 89شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...90شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...91شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 92شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 93شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 94شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...95شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...96شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 97شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...98شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...99شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...100شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...101شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟102شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...103شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »104شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 105شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 106شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 107شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 108شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 109شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 110شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 111شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 112شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...113شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...114شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...115شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 116شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 117شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 118شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 119شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 120شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 121شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...122شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 123شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 124شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 125شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 126شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 127شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...128شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 129شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 130شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟131شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 132شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 133شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 134شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 135شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...136شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 137شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 138شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...139شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 140شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...141شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...142شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...143شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 144شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...145شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 146شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 147شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...148شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »149شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 150شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 151شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 152شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟153شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 154شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 155شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 156شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 157شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...158شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...159شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 160شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...161شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 162شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...163شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 164شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 165شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 166شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 167شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...168شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...169شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 170شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 171شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 172شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...173شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 174شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 175شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...176شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 177شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 178شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 179شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 180شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...181شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 182شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 183شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 184شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 185شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 186شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 187شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 188شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 189شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 190شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 191شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 192شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 193شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 194شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 195شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...196شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...197شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 198شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 199شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 200شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...201شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...202شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 203شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 204شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 205شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 206شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...207شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 208شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟209شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟210شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 211شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...212شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 213شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 214شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟215شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 216شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 217شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...218شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 219شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 220شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 221شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 222شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 223شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 224شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 225شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...226شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 227شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...228شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟229شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 230شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 231شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 232شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...233شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 234شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 235شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 236شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 237شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 238شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...239شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...240شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...241شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 242شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 243شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...244شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :245شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 246شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 247شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 248شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 249شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 250شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟251شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 252شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 253شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 254شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 255شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 256شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 257شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 258شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...259شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ