به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟

1070عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟
ایام بهار آمد، پژمرده چرا باشم؟
چون آتش آن هادی در تافت درین وادی
در رقصم و در شادی افسرده چرا باشم؟
آن محرم درویشان و آن مرهم دلریشان
آمد بدوای جان، آزرده چرا باشم؟
زد خیمه ببستانها، هر جا گل و ریحانها
من لاله سیرابم، در پرده چرا باشم؟
صد سر نهان دارم، صد گنج عیان دارم
با این همه مال و زر، بی خرده چرا باشم؟
دل آمد و دین آمد و آن بحر یقین آمد
اندر حجب غفلت پرورده چرا باشم؟
قاسم، دل و دین دارم و آن نور مبین دارم
اندر حجب ظلمت دل مرده چرا باشم؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 2شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟3شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 4شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 5شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 6شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 7شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 8شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 9شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 10شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 11شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 12شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 13شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟14شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 15شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 16شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 17شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 18شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...19شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 20شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 21شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 22شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 23شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 24شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 25شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 26شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 27شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 28شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 29شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 30شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 31شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...32شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...33شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...34شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...35شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟36شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟37شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟38شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 39شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 40شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 41شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 42شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...43شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...44شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 45شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 46شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 47شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 48شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 49شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 50شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...51شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 52شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 53شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...54شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...55شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...56شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 57شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 58شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...59شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...60شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 61شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...62شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 63شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 64شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...65شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 66شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 67شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...68شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...69شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 70شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 71شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 72شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...73شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...74شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 75شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...76شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...77شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...78شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...79شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟80شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...81شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »82شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 83شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 84شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 85شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 86شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 87شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 88شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 89شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 90شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...91شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...92شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...93شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 94شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 95شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 96شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 97شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 98شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 99شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...100شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 101شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 102شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 103شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 104شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 105شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...106شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 107شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 108شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟109شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 110شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 111شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 112شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 113شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...114شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 115شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 116شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...117شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 118شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...119شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...120شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...121شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 122شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...123شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 124شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 125شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...126شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »127شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 128شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 129شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 130شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟131شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 132شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 133شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 134شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 135شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...136شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...137شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 138شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...139شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 140شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...141شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 142شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 143شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 144شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 145شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...146شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...147شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 148شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 149شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 150شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...151شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 152شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 153شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...154شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 155شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 156شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 157شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 158شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...159شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 160شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 161شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 162شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 163شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 164شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 165شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 166شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 167شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 168شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 169شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 170شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 171شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 172شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 173شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...174شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...175شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 176شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 177شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 178شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...179شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...180شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 181شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 182شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 183شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 184شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...185شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 186شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟187شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟188شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 189شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...190شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 191شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 192شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟193شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 194شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 195شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...196شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 197شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 198شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 199شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 200شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 201شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 202شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 203شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...204شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 205شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...206شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟207شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 208شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 209شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 210شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...211شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 212شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 213شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 214شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 215شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 216شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...217شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...218شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...219شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 220شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 221شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...222شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :223شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 224شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 225شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 226شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 227شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 228شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟229شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 230شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 231شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 232شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 233شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 234شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 235شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 236شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...237شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ