به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز

810عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

دلم در عشق ناپرواست امروز
ز جانان در سرم سوداست امروز
گدایان را ازین معنی خبر نیست
که: سلطان جهان با ماست امروز
ز انوار تجلی جمالش
جهان پر شور و پر غوغاست امروز
دویی را از میان برداشت محبوب
دل از کون و مکان یکتاست امروز
ندارد خاطرم پروای اغیار
که چون پروانه ناپرواست امروز
درین بودم که: قاسم را چه شد حال؟
که گم گشتست و ناپیداست امروز
خطاب آمد که: آن حیران مسکین
میان بحر غرق ماست امروز

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...2شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 3شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 4شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 5شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 6شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 7شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 8شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 9شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 10شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 11شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...12شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...13شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 14شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 15شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 16شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...17شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 18شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 19شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 20شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟21شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...22شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...23شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 24شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 25شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 26شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 27شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 28شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 29شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 30شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 31شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...32شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟33شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 34شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 35شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 36شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...37شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 38شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...39شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 40شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 41شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 42شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 43شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 44شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 45شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 46شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 47شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 48شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 49شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...50شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 51شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 52شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...53شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...54شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 55شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...56شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 57شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 58شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 59شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟60شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 61شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 62شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 63شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 64شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 65شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 66شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 67شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 68شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 69شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 70شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟71شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 72شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 73شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 74شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 75شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...76شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 77شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 78شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 79شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 80شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 81شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 82شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 83شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 84شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 85شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 86شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 87شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 88شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...89شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...90شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...91شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...92شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟93شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟94شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟95شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 96شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 97شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 98شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 99شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...100شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...101شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 102شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 103شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 104شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 105شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 106شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 107شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...108شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 109شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 110شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...111شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...112شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...113شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 114شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 115شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...116شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...117شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 118شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...119شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 120شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 121شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...122شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 123شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 124شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...125شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...126شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 127شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 128شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 129شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...130شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...131شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 132شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...133شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...134شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...135شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...136شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟137شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...138شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »139شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 140شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 141شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 142شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 143شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 144شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 145شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 146شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 147شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...148شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...149شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...150شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 151شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 152شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 153شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 154شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 155شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 156شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...157شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 158شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 159شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 160شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 161شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 162شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...163شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 164شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 165شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟166شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 167شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 168شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 169شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 170شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...171شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 172شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 173شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...174شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 175شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...176شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...177شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...178شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 179شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...180شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 181شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 182شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...183شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »184شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 185شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 186شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 187شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟188شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 189شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 190شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 191شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 192شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...193شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...194شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 195شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...196شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 197شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...198شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 199شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 200شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 201شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 202شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...203شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...204شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 205شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 206شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 207شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...208شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 209شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 210شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...211شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 212شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 213شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 214شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 215شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...216شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 217شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 218شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 219شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 220شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 221شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 222شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 223شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 224شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 225شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 226شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 227شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 228شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 229شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 230شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...231شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...232شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 233شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 234شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 235شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...236شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...237شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 238شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 239شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 240شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 241شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...242شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 243شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟244شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟245شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 246شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...247شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 248شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 249شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟250شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 251شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 252شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...253شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 254شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 255شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 256شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 257شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 258شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 259شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 260شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...261شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 262شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...263شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟264شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 265شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 266شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 267شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...268شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 269شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 270شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 271شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 272شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 273شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...274شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...275شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...276شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 277شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 278شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...279شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :280شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 281شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 282شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 283شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 284شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 285شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟286شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 287شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 288شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 289شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 290شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 291شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 292شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 293شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...294شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ