به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۲۱۲: اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت

980عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت
این گنج نه گنجیست گه با مار توان گفت
در غار جهان عاشق یاریم و نزاریم
در غار جهان قصه آن یار توان گفت
پیدای او پیدا، در وجه خفا نیست
سرش بنهان خانه اسرار توان گفت
چون جعد برانداخت نگارین گره موی
با او سخن خرقه و زنار توان گفت
چون قطره ز دریا شد و وا گشت بدریا
با او صفت قلزم زخارتوان گفت
خواجه نه چنان مست و خرابست که امروز
بااو سخن مردم هشیار توان گفت
قاسم،همگی دهشت عشقست درین راه
گر در صف آن یار ز دیدار توان گفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۱۱: دیدمش دوش که :سرمست و خرامان میرف ...2شمارهٔ ۲۱۲: اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت 3شمارهٔ ۲۱۳: با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت 4شمارهٔ ۲۱۴: در حسن و جمالی که تو داری چه توان ...5شمارهٔ ۲۱۵: بحق صحبت دیرین مرا مران بخجالت 6شمارهٔ ۲۱۶: ای رهنمای ملک معانی، چه گویمت؟7شمارهٔ ۲۱۷: ای پرتو جمال الهی،چه گویمت؟8شمارهٔ ۲۱۸: ای دل، چو پیش آمد غمی،آن را فرج د ...9شمارهٔ ۲۱۹: من و معشوق و جام ناب صباح 10شمارهٔ ۲۲۰: عشق تو مرا از هر دو جهان ساخت مجر ...11شمارهٔ ۲۲۱: ای دل و جان گرامی به تمنای تو شاد 12شمارهٔ ۲۲۲: بسودای تو خوش حالیم و دلشاد 13شمارهٔ ۲۲۳: بسیار سعی کردم و بسیار اجتهاد 14شمارهٔ ۲۲۴: جام در پای صراحی سر نهاد 15شمارهٔ ۲۲۵: دریغ باشد ازین چار سوی کون و فساد 16شمارهٔ ۲۲۶: سفر گزیدم ازین آستان کون و فساد 17شمارهٔ ۲۲۷: ما همه شیداییان بودیم و مستان ودا ...18شمارهٔ ۲۲۸: هزار شکر که سلطان عشق جان را داد 19شمارهٔ ۲۲۹: بنده پیر مغانیم، که جاویدان باد 20شمارهٔ ۲۳۰: حدم آن کس زند که بادم داد 21شمارهٔ ۲۳۱: ساقیم باده داد و بادم داد 22شمارهٔ ۲۳۲: نگین سلیمان بدیوان که داد؟23شمارهٔ ۲۳۳: ساقی مرا ز باده ناب مغانه داد 24شمارهٔ ۲۳۴: تو آن دری که در عمان نگنجد 25شمارهٔ ۲۳۵: ابر سودای تو آن لحظه که توفان بار ...26شمارهٔ ۲۳۶: دلم از جور تو بسیار شکایت دارد 27شمارهٔ ۲۳۷: ز ذوق عالم عرفان کجا خبر دارد 28شمارهٔ ۲۳۸: دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد 29شمارهٔ ۲۳۹: نقاره سحری قصه ای نهان دارد 30شمارهٔ ۲۴۰: آن خواجه سر بشر ندارد 31شمارهٔ ۲۴۱: مرا سودای او دیوانه دارد 32شمارهٔ ۲۴۲: بپیش اهل سیادت سعادتی دارد 33شمارهٔ ۲۴۳: دلم از شیوه شیرین تو شوری دارد 34شمارهٔ ۲۴۴: هر دلی در دو جهان چشم و چراغی دار ...35شمارهٔ ۲۴۵: جانم از نرگس مخمور تو جاهی دارد 36شمارهٔ ۲۴۶: جانم از دولت درد تو دوایی دارد 37شمارهٔ ۲۴۷: در ولای تو دلم حسن وفایی دارد 38شمارهٔ ۲۴۸: من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟39شمارهٔ ۲۴۹: تا که از جور زمان بر جگرم ریش رسد ...40شمارهٔ ۲۵۰: چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد 41شمارهٔ ۲۵۱: تا به کی این دل من واله و شیدا با ...42شمارهٔ ۲۵۲: تا به کی خاطر من واله و شیدا باشد ...43شمارهٔ ۲۵۳: در قیامت همه کس طالب و جویا باشد 44شمارهٔ ۲۵۴: طور سینا چه بود؟ سینه دانا باشد 45شمارهٔ ۲۵۵: گر همه میل دلت جانب سلما باشد 46شمارهٔ ۲۵۶: هر کرا در دل و جان عشق و تولا باش ...47شمارهٔ ۲۵۷: هر که او را هوس منصب اعلا باشد 48شمارهٔ ۲۵۸: مرا گر اندرون پر نار باشد 49شمارهٔ ۲۵۹: ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد 50شمارهٔ ۲۶۰: مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد 51شمارهٔ ۲۶۱: مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد 52شمارهٔ ۲۶۲: تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد 53شمارهٔ ۲۶۳: عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد 54شمارهٔ ۲۶۴: گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد 55شمارهٔ ۲۶۵: گر دلم عید ترا لایق قربان باشد 56شمارهٔ ۲۶۶: کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباش ...57شمارهٔ ۲۶۷: نه از خطاست که در ابروی تو چین با ...58شمارهٔ ۲۶۸: بپیش درد من درمان چه باشد؟59شمارهٔ ۲۶۹: رنگرز و رنگرزی دیر شد 60شمارهٔ ۲۷۰: از دولت وصال تو کارم بکام شد 61شمارهٔ ۲۷۱: آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد 62شمارهٔ ۲۷۲: درمان طلب کردم بسی،این درد را درم ...63شمارهٔ ۲۷۳: باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد 64شمارهٔ ۲۷۴: شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد 65شمارهٔ ۲۷۵: روی هرکس که باندازه مرآت آمد 66شمارهٔ ۲۷۶: باده از خم ارادت بسعادت آمد 67شمارهٔ ۲۷۷: بر دلم بار غم عشق بغایت آمد 68شمارهٔ ۲۷۸: آن ماه دل افروز که رشک قمر آمد 69شمارهٔ ۲۷۹: امروز بار دیگر آن ماه دلبر آمد 70شمارهٔ ۲۸۰: باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد 71شمارهٔ ۲۸۱: نهال دولتم را گل بر آمد 72شمارهٔ ۲۸۲: چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد 73شمارهٔ ۲۸۳: شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد 74شمارهٔ ۲۸۴: باز، ز خم باده های ناب بر آمد 75شمارهٔ ۲۸۵: یار ببازار کاینات برآمد 76شمارهٔ ۲۸۶: آن یار چو ناگاه ببازار برآمد 77شمارهٔ ۲۸۷: چون ماه من از مشرق انوار بر آمد 78شمارهٔ ۲۸۸: چون ماه نو از مشرق انوار برآمد 79شمارهٔ ۲۸۹: دلدار من از خانه ببازار برآمد 80شمارهٔ ۲۹۰: دمید صبح سعادت،که یار باز آمد 81شمارهٔ ۲۹۱: ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد 82شمارهٔ ۲۹۲: آخر،ای شوخ جهان،عشوه گری با ما چن ...83شمارهٔ ۲۹۳: در هوایت عاشقان مستمند 84شمارهٔ ۲۹۴: چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند 85شمارهٔ ۲۹۵: مرا اگر تو ندانی حبیب می داند 86شمارهٔ ۲۹۶: حالت جان مرا پیر مغان میداند 87شمارهٔ ۲۹۷: در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نما ...88شمارهٔ ۲۹۸: منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نمان ...89شمارهٔ ۲۹۹: در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند 90شمارهٔ ۳۰۰: چند در مسجد و در صومعه غارت کردند 91شمارهٔ ۳۰۱: عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدن ...92شمارهٔ ۳۰۲: اندرین دور، که مستان طریقت خوارند 93شمارهٔ ۳۰۳: هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند 94شمارهٔ ۳۰۴: آنان که بجز روی تو جایی نگرانند 95شمارهٔ ۳۰۵: خرده بینان طریقت همه صرافانند 96شمارهٔ ۳۰۶: آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود 97شمارهٔ ۳۰۷: ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقص ...98شمارهٔ ۳۰۸: بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود 99شمارهٔ ۳۰۹: بیمن دولت محبوب عاقبت محمود 100شمارهٔ ۳۱۰: تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود 101شمارهٔ ۳۱۱: دل آینه صورت و معنیست عجب بود 102شمارهٔ ۳۱۲: رنگ رز خواست که خمی کند از کور و ...103شمارهٔ ۳۱۳: ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد ...104شمارهٔ ۳۱۴: زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!105شمارهٔ ۳۱۵: ساقیا،نور صبح روی نمود 106شمارهٔ ۳۱۶: سرمایه سعادت ما در دیار بود 107شمارهٔ ۳۱۷: صدبار فکر کردم و صد راه آزمود 108شمارهٔ ۳۱۸: عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود 109شمارهٔ ۳۱۹: «علم القرآن » ز «الرحمن » چه بود؟110شمارهٔ ۳۲۰: فتنه در خواب قیامت خفته بود 111شمارهٔ ۳۲۱: فرو ریختی باز در جام جود 112شمارهٔ ۳۲۲: کسی که شیوه حکمت گرفت گوی ربود 113شمارهٔ ۳۲۳: «یحبه و یحبونم » چنین فرمود:114شمارهٔ ۳۲۴: این عشق و مودت اثر لطف خدا بود 115شمارهٔ ۳۲۵: گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود 116شمارهٔ ۳۲۶: روی زیبای تو چون شمع صفا خواهد بو ...117شمارهٔ ۳۲۷: مقام ما بسر کوی یار خواهد بود 118شمارهٔ ۳۲۸: تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بو ...119شمارهٔ ۳۲۹: هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بو ...120شمارهٔ ۳۳۰: بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد ب ...121شمارهٔ ۳۳۱: گر با تو دمی محرم اسرار توان بود 122شمارهٔ ۳۳۲: صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود 123شمارهٔ ۳۳۳: چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود 124شمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود 125شمارهٔ ۳۳۵: از افق مکرمت صبح سعادت دمید 126شمارهٔ ۳۳۶: تعینات جهان در میان بیم و امید 127شمارهٔ ۳۳۷: دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید 128شمارهٔ ۳۳۸: صبح ازل ز مشرق انوار بردمید 129شمارهٔ ۳۳۹: منم و چشم رمد دیده و نور خورشید 130شمارهٔ ۳۴۰: نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟131شمارهٔ ۳۴۱: «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید ...132شمارهٔ ۳۴۲: طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش ...133شمارهٔ ۳۴۳: بانگ مستان خرابات فنا می آید 134شمارهٔ ۳۴۴: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید 135شمارهٔ ۳۴۵: بوی عشق از نفس باد صبا می آید 136شمارهٔ ۳۴۶: از خم صفا جام می ناب بیارید 137شمارهٔ ۳۴۷: از خم صفا باده چون قند بیارید 138شمارهٔ ۳۴۸: خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رس ...139شمارهٔ ۳۴۹: درد مرا نوبت درمان رسید 140شمارهٔ ۳۵۰: موسی بکوه طور بنور عیان رسید 141شمارهٔ ۳۵۱: دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید 142شمارهٔ ۳۵۲: هر کرا جرعه می داد بسر گردانید 143شمارهٔ ۳۵۳: صفیر مرغ جان اسرار گوید 144شمارهٔ ۳۵۴: دلم از قصه هجران چه گوید؟145شمارهٔ ۳۵۵: در پس آیینه چیست باز نمایید 146شمارهٔ ۳۵۶: با ما سخن از خرقه و سجاده مگویید 147شمارهٔ ۳۵۷: از باده گلگون قدری هست بگویید 148شمارهٔ ۳۵۸: از پیر مغان گر خبری هست بگویید 149شمارهٔ ۳۵۹: در مجلس ما جز سخن یار مگویید 150شمارهٔ ۳۶۰: گدایی می کنم زان یار دلبر 151شمارهٔ ۳۶۱: هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه م ...152شمارهٔ ۳۶۲: اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار 153شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران د ...154شمارهٔ ۳۶۴: بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نز ...155شمارهٔ ۳۶۵: جام جمست این دل بیچاره، گوش دار 156شمارهٔ ۳۶۶: در داستان عشق تفصی نمود یار 157شمارهٔ ۳۶۷: درد سری میدهد زحمت رنج خمار 158شمارهٔ ۳۶۸: رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آ ...159شمارهٔ ۳۶۹: ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر 160شمارهٔ ۳۷۰: ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار 161شمارهٔ ۳۷۱: ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار 162شمارهٔ ۳۷۲: سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی ...163شمارهٔ ۳۷۳: عزت عشق بود غیرت یار 164شمارهٔ ۳۷۴: غلطی نیست در حساب و شمار 165شمارهٔ ۳۷۵: قصه ای نو رسید از اسرار:166شمارهٔ ۳۷۶: لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکا ...167شمارهٔ ۳۷۷: ماییم و جام باده و سودای آن نگار 168شمارهٔ ۳۷۸: مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار ...169شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 170شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 171شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 172شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 173شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 174شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...175شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...176شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...177شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 178شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...179شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 180شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...181شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 182شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 183شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 184شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 185شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 186شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 187شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 188شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 189شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 190شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...191شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...192شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 193شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 194شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 195شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...196شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 197شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 198شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 199شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟200شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...201شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...202شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 203شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 204شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 205شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 206شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 207شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 208شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 209شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 210شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...211شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟212شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 213شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 214شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 215شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...216شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 217شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...218شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 219شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 220شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 221شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 222شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 223شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 224شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 225شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 226شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 227شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 228شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...229شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 230شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 231شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...232شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...233شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 234شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...235شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 236شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 237شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 238شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟239شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 240شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 241شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 242شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 243شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 244شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 245شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 246شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 247شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 248شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 249شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟250شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 251شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 252شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 253شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 254شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...255شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 256شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 257شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 258شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 259شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 260شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 261شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 262شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 263شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 264شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 265شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 266شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 267شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...268شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...269شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...270شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...271شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟272شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟273شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟274شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 275شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 276شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 277شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 278شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...279شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...280شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 281شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 282شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 283شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 284شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 285شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 286شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...287شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 288شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 289شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...290شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...291شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...292شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 293شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 294شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...295شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...296شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 297شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...298شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 299شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 300شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...301شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 302شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 303شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...304شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...305شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 306شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 307شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 308شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...309شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...310شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 311شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...312شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...313شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...314شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...315شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟316شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...317شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »318شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 319شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 320شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 321شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 322شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 323شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 324شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 325شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 326شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...327شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...328شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...329شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 330شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 331شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 332شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 333شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 334شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 335شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...336شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 337شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 338شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 339شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 340شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 341شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...342شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 343شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 344شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟345شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 346شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 347شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 348شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 349شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...350شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 351شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 352شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...353شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 354شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...355شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...356شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...357شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 358شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...359شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 360شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 361شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...362شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »363شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 364شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 365شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 366شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟367شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 368شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 369شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 370شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 371شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...372شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...373شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 374شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...375شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 376شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...377شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 378شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 379شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 380شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 381شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...382شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...383شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 384شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 385شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 386شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...387شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 388شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 389شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...390شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 391شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 392شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 393شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 394شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...395شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 396شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 397شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 398شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 399شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 400شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 401شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 402شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 403شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 404شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 405شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 406شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 407شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 408شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 409شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...410شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...411شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 412شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 413شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 414شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...415شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...416شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 417شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 418شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 419شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 420شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...421شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 422شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟423شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟424شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 425شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...426شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 427شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 428شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟429شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 430شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 431شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...432شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 433شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 434شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 435شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 436شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 437شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 438شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 439شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...440شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 441شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...442شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟443شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 444شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 445شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 446شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...447شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 448شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 449شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 450شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 451شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 452شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...453شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...454شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...455شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 456شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 457شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...458شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :459شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 460شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 461شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 462شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 463شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 464شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟465شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 466شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 467شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 468شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 469شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 470شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 471شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 472شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...473شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ