به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۲۴۸: من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟

970عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟
آشفته و رسوای جهانم چه توان کرد؟
با یاد سر زلف چو زنجیر تو دایم
در حلقه سودازدگانم چه توان کرد؟
پیوسته مرا پیشه همینست که در عشق
نعره زنم و جامه درانم چه توان کرد؟
ناصح خبری گوید و پیغام و نشانی
من بی خبر از نام و نشانم چه توان کرد؟
من مست شرابم، چو چنینم چه توان گفت؟
من رند خرابم، چو چنانم چه توان کرد؟
واعظ دهدم وعده دیدار بفردا
این قصه شنیدن نتوانم، چه توان کرد؟
بر مذهب عشقست دل قاسم مسکین
چون خوشتر ازین راه ندانم چه توان کرد؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۴۷: در ولای تو دلم حسن وفایی دارد 2شمارهٔ ۲۴۸: من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟3شمارهٔ ۲۴۹: تا که از جور زمان بر جگرم ریش رسد ...4شمارهٔ ۲۵۰: چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد 5شمارهٔ ۲۵۱: تا به کی این دل من واله و شیدا با ...6شمارهٔ ۲۵۲: تا به کی خاطر من واله و شیدا باشد ...7شمارهٔ ۲۵۳: در قیامت همه کس طالب و جویا باشد 8شمارهٔ ۲۵۴: طور سینا چه بود؟ سینه دانا باشد 9شمارهٔ ۲۵۵: گر همه میل دلت جانب سلما باشد 10شمارهٔ ۲۵۶: هر کرا در دل و جان عشق و تولا باش ...11شمارهٔ ۲۵۷: هر که او را هوس منصب اعلا باشد 12شمارهٔ ۲۵۸: مرا گر اندرون پر نار باشد 13شمارهٔ ۲۵۹: ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد 14شمارهٔ ۲۶۰: مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد 15شمارهٔ ۲۶۱: مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد 16شمارهٔ ۲۶۲: تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد 17شمارهٔ ۲۶۳: عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد 18شمارهٔ ۲۶۴: گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد 19شمارهٔ ۲۶۵: گر دلم عید ترا لایق قربان باشد 20شمارهٔ ۲۶۶: کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباش ...21شمارهٔ ۲۶۷: نه از خطاست که در ابروی تو چین با ...22شمارهٔ ۲۶۸: بپیش درد من درمان چه باشد؟23شمارهٔ ۲۶۹: رنگرز و رنگرزی دیر شد 24شمارهٔ ۲۷۰: از دولت وصال تو کارم بکام شد 25شمارهٔ ۲۷۱: آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد 26شمارهٔ ۲۷۲: درمان طلب کردم بسی،این درد را درم ...27شمارهٔ ۲۷۳: باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد 28شمارهٔ ۲۷۴: شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد 29شمارهٔ ۲۷۵: روی هرکس که باندازه مرآت آمد 30شمارهٔ ۲۷۶: باده از خم ارادت بسعادت آمد 31شمارهٔ ۲۷۷: بر دلم بار غم عشق بغایت آمد 32شمارهٔ ۲۷۸: آن ماه دل افروز که رشک قمر آمد 33شمارهٔ ۲۷۹: امروز بار دیگر آن ماه دلبر آمد 34شمارهٔ ۲۸۰: باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد 35شمارهٔ ۲۸۱: نهال دولتم را گل بر آمد 36شمارهٔ ۲۸۲: چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد 37شمارهٔ ۲۸۳: شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد 38شمارهٔ ۲۸۴: باز، ز خم باده های ناب بر آمد 39شمارهٔ ۲۸۵: یار ببازار کاینات برآمد 40شمارهٔ ۲۸۶: آن یار چو ناگاه ببازار برآمد 41شمارهٔ ۲۸۷: چون ماه من از مشرق انوار بر آمد 42شمارهٔ ۲۸۸: چون ماه نو از مشرق انوار برآمد 43شمارهٔ ۲۸۹: دلدار من از خانه ببازار برآمد 44شمارهٔ ۲۹۰: دمید صبح سعادت،که یار باز آمد 45شمارهٔ ۲۹۱: ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد 46شمارهٔ ۲۹۲: آخر،ای شوخ جهان،عشوه گری با ما چن ...47شمارهٔ ۲۹۳: در هوایت عاشقان مستمند 48شمارهٔ ۲۹۴: چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند 49شمارهٔ ۲۹۵: مرا اگر تو ندانی حبیب می داند 50شمارهٔ ۲۹۶: حالت جان مرا پیر مغان میداند 51شمارهٔ ۲۹۷: در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نما ...52شمارهٔ ۲۹۸: منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نمان ...53شمارهٔ ۲۹۹: در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند 54شمارهٔ ۳۰۰: چند در مسجد و در صومعه غارت کردند 55شمارهٔ ۳۰۱: عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدن ...56شمارهٔ ۳۰۲: اندرین دور، که مستان طریقت خوارند 57شمارهٔ ۳۰۳: هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند 58شمارهٔ ۳۰۴: آنان که بجز روی تو جایی نگرانند 59شمارهٔ ۳۰۵: خرده بینان طریقت همه صرافانند 60شمارهٔ ۳۰۶: آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود 61شمارهٔ ۳۰۷: ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقص ...62شمارهٔ ۳۰۸: بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود 63شمارهٔ ۳۰۹: بیمن دولت محبوب عاقبت محمود 64شمارهٔ ۳۱۰: تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود 65شمارهٔ ۳۱۱: دل آینه صورت و معنیست عجب بود 66شمارهٔ ۳۱۲: رنگ رز خواست که خمی کند از کور و ...67شمارهٔ ۳۱۳: ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد ...68شمارهٔ ۳۱۴: زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!69شمارهٔ ۳۱۵: ساقیا،نور صبح روی نمود 70شمارهٔ ۳۱۶: سرمایه سعادت ما در دیار بود 71شمارهٔ ۳۱۷: صدبار فکر کردم و صد راه آزمود 72شمارهٔ ۳۱۸: عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود 73شمارهٔ ۳۱۹: «علم القرآن » ز «الرحمن » چه بود؟74شمارهٔ ۳۲۰: فتنه در خواب قیامت خفته بود 75شمارهٔ ۳۲۱: فرو ریختی باز در جام جود 76شمارهٔ ۳۲۲: کسی که شیوه حکمت گرفت گوی ربود 77شمارهٔ ۳۲۳: «یحبه و یحبونم » چنین فرمود:78شمارهٔ ۳۲۴: این عشق و مودت اثر لطف خدا بود 79شمارهٔ ۳۲۵: گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود 80شمارهٔ ۳۲۶: روی زیبای تو چون شمع صفا خواهد بو ...81شمارهٔ ۳۲۷: مقام ما بسر کوی یار خواهد بود 82شمارهٔ ۳۲۸: تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بو ...83شمارهٔ ۳۲۹: هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بو ...84شمارهٔ ۳۳۰: بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد ب ...85شمارهٔ ۳۳۱: گر با تو دمی محرم اسرار توان بود 86شمارهٔ ۳۳۲: صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود 87شمارهٔ ۳۳۳: چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود 88شمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود 89شمارهٔ ۳۳۵: از افق مکرمت صبح سعادت دمید 90شمارهٔ ۳۳۶: تعینات جهان در میان بیم و امید 91شمارهٔ ۳۳۷: دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید 92شمارهٔ ۳۳۸: صبح ازل ز مشرق انوار بردمید 93شمارهٔ ۳۳۹: منم و چشم رمد دیده و نور خورشید 94شمارهٔ ۳۴۰: نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟95شمارهٔ ۳۴۱: «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید ...96شمارهٔ ۳۴۲: طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش ...97شمارهٔ ۳۴۳: بانگ مستان خرابات فنا می آید 98شمارهٔ ۳۴۴: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید 99شمارهٔ ۳۴۵: بوی عشق از نفس باد صبا می آید 100شمارهٔ ۳۴۶: از خم صفا جام می ناب بیارید 101شمارهٔ ۳۴۷: از خم صفا باده چون قند بیارید 102شمارهٔ ۳۴۸: خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رس ...103شمارهٔ ۳۴۹: درد مرا نوبت درمان رسید 104شمارهٔ ۳۵۰: موسی بکوه طور بنور عیان رسید 105شمارهٔ ۳۵۱: دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید 106شمارهٔ ۳۵۲: هر کرا جرعه می داد بسر گردانید 107شمارهٔ ۳۵۳: صفیر مرغ جان اسرار گوید 108شمارهٔ ۳۵۴: دلم از قصه هجران چه گوید؟109شمارهٔ ۳۵۵: در پس آیینه چیست باز نمایید 110شمارهٔ ۳۵۶: با ما سخن از خرقه و سجاده مگویید 111شمارهٔ ۳۵۷: از باده گلگون قدری هست بگویید 112شمارهٔ ۳۵۸: از پیر مغان گر خبری هست بگویید 113شمارهٔ ۳۵۹: در مجلس ما جز سخن یار مگویید 114شمارهٔ ۳۶۰: گدایی می کنم زان یار دلبر 115شمارهٔ ۳۶۱: هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه م ...116شمارهٔ ۳۶۲: اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار 117شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران د ...118شمارهٔ ۳۶۴: بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نز ...119شمارهٔ ۳۶۵: جام جمست این دل بیچاره، گوش دار 120شمارهٔ ۳۶۶: در داستان عشق تفصی نمود یار 121شمارهٔ ۳۶۷: درد سری میدهد زحمت رنج خمار 122شمارهٔ ۳۶۸: رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آ ...123شمارهٔ ۳۶۹: ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر 124شمارهٔ ۳۷۰: ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار 125شمارهٔ ۳۷۱: ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار 126شمارهٔ ۳۷۲: سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی ...127شمارهٔ ۳۷۳: عزت عشق بود غیرت یار 128شمارهٔ ۳۷۴: غلطی نیست در حساب و شمار 129شمارهٔ ۳۷۵: قصه ای نو رسید از اسرار:130شمارهٔ ۳۷۶: لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکا ...131شمارهٔ ۳۷۷: ماییم و جام باده و سودای آن نگار 132شمارهٔ ۳۷۸: مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار ...133شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 134شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 135شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 136شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 137شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 138شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...139شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...140شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...141شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 142شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...143شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 144شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...145شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 146شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 147شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 148شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 149شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 150شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 151شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 152شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 153شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 154شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...155شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...156شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 157شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 158شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 159شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...160شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 161شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 162شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 163شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟164شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...165شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...166شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 167شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 168شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 169شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 170شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 171شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 172شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 173شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 174شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...175شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟176شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 177شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 178شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 179شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...180شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 181شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...182شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 183شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 184شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 185شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 186شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 187شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 188شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 189شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 190شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 191شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 192شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...193شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 194شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 195شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...196شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...197شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 198شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...199شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 200شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 201شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 202شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟203شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 204شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 205شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 206شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 207شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 208شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 209شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 210شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 211شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 212شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 213شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟214شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 215شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 216شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 217شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 218شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...219شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 220شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 221شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 222شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 223شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 224شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 225شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 226شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 227شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 228شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 229شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 230شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 231شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...232شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...233شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...234شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...235شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟236شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟237شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟238شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 239شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 240شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 241شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 242شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...243شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...244شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 245شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 246شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 247شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 248شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 249شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 250شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...251شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 252شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 253شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...254شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...255شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...256شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 257شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 258شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...259شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...260شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 261شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...262شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 263شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 264شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...265شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 266شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 267شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...268شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...269شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 270شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 271شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 272شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...273شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...274شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 275شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...276شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...277شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...278شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...279شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟280شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...281شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »282شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 283شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 284شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 285شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 286شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 287شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 288شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 289شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 290شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...291شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...292شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...293شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 294شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 295شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 296شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 297شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 298شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 299شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...300شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 301شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 302شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 303شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 304شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 305شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...306شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 307شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 308شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟309شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 310شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 311شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 312شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 313شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...314شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 315شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 316شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...317شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 318شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...319شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...320شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...321شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 322شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...323شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 324شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 325شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...326شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »327شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 328شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 329شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 330شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟331شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 332شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 333شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 334شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 335شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...336شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...337شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 338شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...339شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 340شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...341شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 342شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 343شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 344شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 345شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...346شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...347شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 348شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 349شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 350شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...351شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 352شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 353شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...354شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 355شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 356شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 357شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 358شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...359شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 360شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 361شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 362شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 363شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 364شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 365شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 366شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 367شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 368شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 369شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 370شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 371شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 372شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 373شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...374شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...375شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 376شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 377شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 378شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...379شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...380شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 381شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 382شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 383شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 384شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...385شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 386شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟387شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟388شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 389شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...390شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 391شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 392شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟393شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 394شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 395شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...396شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 397شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 398شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 399شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 400شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 401شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 402شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 403شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...404شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 405شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...406شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟407شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 408شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 409شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 410شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...411شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 412شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 413شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 414شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 415شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 416شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...417شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...418شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...419شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 420شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 421شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...422شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :423شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 424شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 425شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 426شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 427شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 428شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟429شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 430شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 431شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 432شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 433شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 434شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 435شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 436شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...437شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ