به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار

1090عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

منم و عشق سرکش عیار
«ثانی اثنین اذهما فی الغار»
عشق چبود؟ بگو: بلای عظیم
عقل چبود؟ بگو که: دارا دار
اول و آخر زمین و زمان
که جهان را بتست استظهار
تو اگر حاضری، مشو غافل
جام گلرنگ باده را بکف آر
پیش ما آر جام سرمستان
تا ببازیم عالمی را بقمار
ساقیا دیر شد که مخموریم
بهر دفع خمار باده خم آر
هر کسی را عیار معلومست
قاسم و شیشه تمام عیار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 2شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 3شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 4شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 5شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 6شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...7شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...8شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...9شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 10شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...11شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 12شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...13شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 14شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 15شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 16شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 17شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 18شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 19شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 20شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 21شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 22شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...23شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...24شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 25شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 26شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 27شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...28شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 29شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 30شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 31شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟32شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...33شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...34شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 35شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 36شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 37شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 38شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 39شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 40شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 41شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 42شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...43شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟44شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 45شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 46شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 47شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...48شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 49شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...50شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 51شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 52شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 53شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 54شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 55شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 56شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 57شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 58شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 59شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 60شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...61شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 62شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 63شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...64شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...65شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 66شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...67شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 68شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 69شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 70شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟71شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 72شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 73شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 74شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 75شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 76شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 77شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 78شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 79شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 80شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 81شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟82شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 83شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 84شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 85شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 86شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...87شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 88شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 89شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 90شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 91شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 92شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 93شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 94شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 95شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 96شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 97شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 98شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 99شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...100شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...101شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...102شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...103شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟104شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟105شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟106شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 107شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 108شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 109شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 110شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...111شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...112شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 113شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 114شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 115شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 116شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 117شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 118شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...119شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 120شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 121شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...122شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...123شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...124شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 125شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 126شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...127شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...128شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 129شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...130شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 131شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 132شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...133شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 134شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 135شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...136شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...137شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 138شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 139شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 140شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...141شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...142شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 143شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...144شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...145شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...146شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...147شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟148شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...149شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »150شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 151شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 152شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 153شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 154شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 155شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 156شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 157شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 158شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...159شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...160شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...161شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 162شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 163شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 164شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 165شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 166شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 167شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...168شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 169شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 170شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 171شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 172شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 173شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...174شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 175شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 176شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟177شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 178شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 179شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 180شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 181شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...182شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 183شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 184شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...185شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 186شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...187شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...188شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...189شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 190شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...191شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 192شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 193شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...194شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »195شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 196شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 197شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 198شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟199شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 200شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 201شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 202شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 203شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...204شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...205شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 206شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...207شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 208شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...209شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 210شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 211شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 212شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 213شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...214شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...215شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 216شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 217شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 218شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...219شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 220شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 221شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...222شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 223شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 224شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 225شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 226شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...227شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 228شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 229شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 230شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 231شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 232شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 233شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 234شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 235شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 236شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 237شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 238شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 239شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 240شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 241شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...242شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...243شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 244شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 245شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 246شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...247شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...248شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 249شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 250شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 251شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 252شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...253شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 254شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟255شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟256شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 257شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...258شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 259شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 260شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟261شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 262شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 263شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...264شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 265شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 266شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 267شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 268شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 269شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 270شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 271شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...272شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 273شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...274شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟275شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 276شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 277شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 278شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...279شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 280شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 281شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 282شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 283شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 284شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...285شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...286شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...287شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 288شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 289شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...290شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :291شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 292شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 293شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 294شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 295شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 296شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟297شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 298شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 299شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 300شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 301شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 302شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 303شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 304شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...305شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ