به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۲۵۹: ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد

790عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد
نزدیک مرد عارف این هر دو باز باشد
گر رهروی، بدانی،ای معدن امانی
بیرون ازین دو منزل دریای راز باشد
در ذرها ببینی انوار حسن جانان
گر دیده بصیرت فی الجمله باز باشد
گر حکمت شریعت در جان بود و دیعت
در عالم حقیقت با برگ و ساز باشد
سرمایه حقیقت عشقست در طریقت
بی عشق هرچه بینی،امرمجاز باشد
روزی اگر ببینم دیدار دلنوازش
آن روز را چه گویم؟عمر دراز باشد
قاسم نیازمندی دارد بر آستانت
سرمایه فقیران سوز و گداز باشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۵۸: مرا گر اندرون پر نار باشد 2شمارهٔ ۲۵۹: ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد 3شمارهٔ ۲۶۰: مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد 4شمارهٔ ۲۶۱: مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد 5شمارهٔ ۲۶۲: تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد 6شمارهٔ ۲۶۳: عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد 7شمارهٔ ۲۶۴: گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد 8شمارهٔ ۲۶۵: گر دلم عید ترا لایق قربان باشد 9شمارهٔ ۲۶۶: کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباش ...10شمارهٔ ۲۶۷: نه از خطاست که در ابروی تو چین با ...11شمارهٔ ۲۶۸: بپیش درد من درمان چه باشد؟12شمارهٔ ۲۶۹: رنگرز و رنگرزی دیر شد 13شمارهٔ ۲۷۰: از دولت وصال تو کارم بکام شد 14شمارهٔ ۲۷۱: آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد 15شمارهٔ ۲۷۲: درمان طلب کردم بسی،این درد را درم ...16شمارهٔ ۲۷۳: باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد 17شمارهٔ ۲۷۴: شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد 18شمارهٔ ۲۷۵: روی هرکس که باندازه مرآت آمد 19شمارهٔ ۲۷۶: باده از خم ارادت بسعادت آمد 20شمارهٔ ۲۷۷: بر دلم بار غم عشق بغایت آمد 21شمارهٔ ۲۷۸: آن ماه دل افروز که رشک قمر آمد 22شمارهٔ ۲۷۹: امروز بار دیگر آن ماه دلبر آمد 23شمارهٔ ۲۸۰: باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد 24شمارهٔ ۲۸۱: نهال دولتم را گل بر آمد 25شمارهٔ ۲۸۲: چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد 26شمارهٔ ۲۸۳: شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد 27شمارهٔ ۲۸۴: باز، ز خم باده های ناب بر آمد 28شمارهٔ ۲۸۵: یار ببازار کاینات برآمد 29شمارهٔ ۲۸۶: آن یار چو ناگاه ببازار برآمد 30شمارهٔ ۲۸۷: چون ماه من از مشرق انوار بر آمد 31شمارهٔ ۲۸۸: چون ماه نو از مشرق انوار برآمد 32شمارهٔ ۲۸۹: دلدار من از خانه ببازار برآمد 33شمارهٔ ۲۹۰: دمید صبح سعادت،که یار باز آمد 34شمارهٔ ۲۹۱: ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد 35شمارهٔ ۲۹۲: آخر،ای شوخ جهان،عشوه گری با ما چن ...36شمارهٔ ۲۹۳: در هوایت عاشقان مستمند 37شمارهٔ ۲۹۴: چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند 38شمارهٔ ۲۹۵: مرا اگر تو ندانی حبیب می داند 39شمارهٔ ۲۹۶: حالت جان مرا پیر مغان میداند 40شمارهٔ ۲۹۷: در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نما ...41شمارهٔ ۲۹۸: منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نمان ...42شمارهٔ ۲۹۹: در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند 43شمارهٔ ۳۰۰: چند در مسجد و در صومعه غارت کردند 44شمارهٔ ۳۰۱: عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدن ...45شمارهٔ ۳۰۲: اندرین دور، که مستان طریقت خوارند 46شمارهٔ ۳۰۳: هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند 47شمارهٔ ۳۰۴: آنان که بجز روی تو جایی نگرانند 48شمارهٔ ۳۰۵: خرده بینان طریقت همه صرافانند 49شمارهٔ ۳۰۶: آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود 50شمارهٔ ۳۰۷: ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقص ...51شمارهٔ ۳۰۸: بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود 52شمارهٔ ۳۰۹: بیمن دولت محبوب عاقبت محمود 53شمارهٔ ۳۱۰: تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود 54شمارهٔ ۳۱۱: دل آینه صورت و معنیست عجب بود 55شمارهٔ ۳۱۲: رنگ رز خواست که خمی کند از کور و ...56شمارهٔ ۳۱۳: ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد ...57شمارهٔ ۳۱۴: زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!58شمارهٔ ۳۱۵: ساقیا،نور صبح روی نمود 59شمارهٔ ۳۱۶: سرمایه سعادت ما در دیار بود 60شمارهٔ ۳۱۷: صدبار فکر کردم و صد راه آزمود 61شمارهٔ ۳۱۸: عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود 62شمارهٔ ۳۱۹: «علم القرآن » ز «الرحمن » چه بود؟63شمارهٔ ۳۲۰: فتنه در خواب قیامت خفته بود 64شمارهٔ ۳۲۱: فرو ریختی باز در جام جود 65شمارهٔ ۳۲۲: کسی که شیوه حکمت گرفت گوی ربود 66شمارهٔ ۳۲۳: «یحبه و یحبونم » چنین فرمود:67شمارهٔ ۳۲۴: این عشق و مودت اثر لطف خدا بود 68شمارهٔ ۳۲۵: گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود 69شمارهٔ ۳۲۶: روی زیبای تو چون شمع صفا خواهد بو ...70شمارهٔ ۳۲۷: مقام ما بسر کوی یار خواهد بود 71شمارهٔ ۳۲۸: تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بو ...72شمارهٔ ۳۲۹: هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بو ...73شمارهٔ ۳۳۰: بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد ب ...74شمارهٔ ۳۳۱: گر با تو دمی محرم اسرار توان بود 75شمارهٔ ۳۳۲: صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود 76شمارهٔ ۳۳۳: چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود 77شمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود 78شمارهٔ ۳۳۵: از افق مکرمت صبح سعادت دمید 79شمارهٔ ۳۳۶: تعینات جهان در میان بیم و امید 80شمارهٔ ۳۳۷: دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید 81شمارهٔ ۳۳۸: صبح ازل ز مشرق انوار بردمید 82شمارهٔ ۳۳۹: منم و چشم رمد دیده و نور خورشید 83شمارهٔ ۳۴۰: نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟84شمارهٔ ۳۴۱: «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید ...85شمارهٔ ۳۴۲: طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش ...86شمارهٔ ۳۴۳: بانگ مستان خرابات فنا می آید 87شمارهٔ ۳۴۴: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید 88شمارهٔ ۳۴۵: بوی عشق از نفس باد صبا می آید 89شمارهٔ ۳۴۶: از خم صفا جام می ناب بیارید 90شمارهٔ ۳۴۷: از خم صفا باده چون قند بیارید 91شمارهٔ ۳۴۸: خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رس ...92شمارهٔ ۳۴۹: درد مرا نوبت درمان رسید 93شمارهٔ ۳۵۰: موسی بکوه طور بنور عیان رسید 94شمارهٔ ۳۵۱: دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید 95شمارهٔ ۳۵۲: هر کرا جرعه می داد بسر گردانید 96شمارهٔ ۳۵۳: صفیر مرغ جان اسرار گوید 97شمارهٔ ۳۵۴: دلم از قصه هجران چه گوید؟98شمارهٔ ۳۵۵: در پس آیینه چیست باز نمایید 99شمارهٔ ۳۵۶: با ما سخن از خرقه و سجاده مگویید 100شمارهٔ ۳۵۷: از باده گلگون قدری هست بگویید 101شمارهٔ ۳۵۸: از پیر مغان گر خبری هست بگویید 102شمارهٔ ۳۵۹: در مجلس ما جز سخن یار مگویید 103شمارهٔ ۳۶۰: گدایی می کنم زان یار دلبر 104شمارهٔ ۳۶۱: هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه م ...105شمارهٔ ۳۶۲: اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار 106شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران د ...107شمارهٔ ۳۶۴: بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نز ...108شمارهٔ ۳۶۵: جام جمست این دل بیچاره، گوش دار 109شمارهٔ ۳۶۶: در داستان عشق تفصی نمود یار 110شمارهٔ ۳۶۷: درد سری میدهد زحمت رنج خمار 111شمارهٔ ۳۶۸: رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آ ...112شمارهٔ ۳۶۹: ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر 113شمارهٔ ۳۷۰: ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار 114شمارهٔ ۳۷۱: ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار 115شمارهٔ ۳۷۲: سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی ...116شمارهٔ ۳۷۳: عزت عشق بود غیرت یار 117شمارهٔ ۳۷۴: غلطی نیست در حساب و شمار 118شمارهٔ ۳۷۵: قصه ای نو رسید از اسرار:119شمارهٔ ۳۷۶: لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکا ...120شمارهٔ ۳۷۷: ماییم و جام باده و سودای آن نگار 121شمارهٔ ۳۷۸: مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار ...122شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 123شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 124شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 125شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 126شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 127شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...128شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...129شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...130شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 131شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...132شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 133شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...134شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 135شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 136شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 137شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 138شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 139شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 140شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 141شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 142شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 143شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...144شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...145شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 146شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 147شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 148شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...149شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 150شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 151شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 152شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟153شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...154شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...155شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 156شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 157شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 158شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 159شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 160شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 161شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 162شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 163شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...164شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟165شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 166شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 167شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 168شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...169شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 170شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...171شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 172شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 173شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 174شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 175شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 176شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 177شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 178شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 179شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 180شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 181شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...182شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 183شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 184شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...185شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...186شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 187شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...188شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 189شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 190شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 191شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟192شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 193شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 194شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 195شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 196شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 197شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 198شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 199شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 200شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 201شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 202شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟203شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 204شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 205شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 206شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 207شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...208شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 209شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 210شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 211شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 212شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 213شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 214شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 215شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 216شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 217شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 218شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 219شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 220شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...221شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...222شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...223شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...224شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟225شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟226شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟227شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 228شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 229شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 230شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 231شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...232شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...233شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 234شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 235شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 236شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 237شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 238شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 239شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...240شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 241شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 242شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...243شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...244شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...245شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 246شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 247شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...248شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...249شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 250شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...251شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 252شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 253شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...254شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 255شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 256شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...257شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...258شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 259شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 260شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 261شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...262شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...263شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 264شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...265شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...266شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...267شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...268شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟269شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...270شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »271شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 272شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 273شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 274شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 275شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 276شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 277شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 278شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 279شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...280شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...281شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...282شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 283شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 284شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 285شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 286شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 287شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 288شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...289شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 290شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 291شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 292شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 293شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 294شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...295شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 296شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 297شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟298شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 299شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 300شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 301شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 302شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...303شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 304شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 305شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...306شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 307شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...308شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...309شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...310شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 311شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...312شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 313شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 314شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...315شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »316شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 317شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 318شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 319شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟320شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 321شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 322شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 323شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 324شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...325شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...326شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 327شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...328شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 329شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...330شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 331شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 332شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 333شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 334شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...335شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...336شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 337شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 338شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 339شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...340شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 341شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 342شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...343شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 344شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 345شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 346شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 347شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...348شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 349شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 350شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 351شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 352شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 353شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 354شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 355شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 356شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 357شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 358شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 359شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 360شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 361شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 362شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...363شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...364شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 365شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 366شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 367شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...368شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...369شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 370شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 371شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 372شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 373شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...374شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 375شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟376شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟377شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 378شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...379شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 380شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 381شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟382شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 383شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 384شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...385شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 386شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 387شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 388شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 389شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 390شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 391شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 392شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...393شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 394شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...395شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟396شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 397شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 398شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 399شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...400شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 401شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 402شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 403شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 404شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 405شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...406شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...407شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...408شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 409شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 410شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...411شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :412شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 413شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 414شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 415شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 416شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 417شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟418شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 419شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 420شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 421شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 422شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 423شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 424شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 425شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...426شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ