به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود

760عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

گاهی درون پرده عزت نهان شود
گاهی هزار پرده بدرد،عیان شود
گاهی درون پرده جهانی بهم زند
گاهی برون پرده جهان در جهان شود
گه در طریق عزت امان زمین بود
گاهی درون پرده امام زمان شود
گاهی امین مدرسه و خانقه بود
گاهی امیر کوچه دردی کشان بود
گاهی غمش برای دلم ارغنون زند
گاهی بحسن و لطف گل ارغوان شود
او بی نشان و جمله عالم نشان اوست
گه در نشان نماید و گه بی نشان شود
گر پرسدم که قاسم مسکین ما کجاست؟
رویم ازین شرف چو مه آسمان شود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۳۳: چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود 2شمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود 3شمارهٔ ۳۳۵: از افق مکرمت صبح سعادت دمید 4شمارهٔ ۳۳۶: تعینات جهان در میان بیم و امید 5شمارهٔ ۳۳۷: دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید 6شمارهٔ ۳۳۸: صبح ازل ز مشرق انوار بردمید 7شمارهٔ ۳۳۹: منم و چشم رمد دیده و نور خورشید 8شمارهٔ ۳۴۰: نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟9شمارهٔ ۳۴۱: «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید ...10شمارهٔ ۳۴۲: طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش ...11شمارهٔ ۳۴۳: بانگ مستان خرابات فنا می آید 12شمارهٔ ۳۴۴: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید 13شمارهٔ ۳۴۵: بوی عشق از نفس باد صبا می آید 14شمارهٔ ۳۴۶: از خم صفا جام می ناب بیارید 15شمارهٔ ۳۴۷: از خم صفا باده چون قند بیارید 16شمارهٔ ۳۴۸: خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رس ...17شمارهٔ ۳۴۹: درد مرا نوبت درمان رسید 18شمارهٔ ۳۵۰: موسی بکوه طور بنور عیان رسید 19شمارهٔ ۳۵۱: دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید 20شمارهٔ ۳۵۲: هر کرا جرعه می داد بسر گردانید 21شمارهٔ ۳۵۳: صفیر مرغ جان اسرار گوید 22شمارهٔ ۳۵۴: دلم از قصه هجران چه گوید؟23شمارهٔ ۳۵۵: در پس آیینه چیست باز نمایید 24شمارهٔ ۳۵۶: با ما سخن از خرقه و سجاده مگویید 25شمارهٔ ۳۵۷: از باده گلگون قدری هست بگویید 26شمارهٔ ۳۵۸: از پیر مغان گر خبری هست بگویید 27شمارهٔ ۳۵۹: در مجلس ما جز سخن یار مگویید 28شمارهٔ ۳۶۰: گدایی می کنم زان یار دلبر 29شمارهٔ ۳۶۱: هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه م ...30شمارهٔ ۳۶۲: اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار 31شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران د ...32شمارهٔ ۳۶۴: بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نز ...33شمارهٔ ۳۶۵: جام جمست این دل بیچاره، گوش دار 34شمارهٔ ۳۶۶: در داستان عشق تفصی نمود یار 35شمارهٔ ۳۶۷: درد سری میدهد زحمت رنج خمار 36شمارهٔ ۳۶۸: رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آ ...37شمارهٔ ۳۶۹: ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر 38شمارهٔ ۳۷۰: ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار 39شمارهٔ ۳۷۱: ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار 40شمارهٔ ۳۷۲: سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی ...41شمارهٔ ۳۷۳: عزت عشق بود غیرت یار 42شمارهٔ ۳۷۴: غلطی نیست در حساب و شمار 43شمارهٔ ۳۷۵: قصه ای نو رسید از اسرار:44شمارهٔ ۳۷۶: لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکا ...45شمارهٔ ۳۷۷: ماییم و جام باده و سودای آن نگار 46شمارهٔ ۳۷۸: مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار ...47شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 48شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 49شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 50شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 51شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 52شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...53شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...54شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...55شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 56شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...57شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 58شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...59شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 60شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 61شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 62شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 63شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 64شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 65شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 66شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 67شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 68شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...69شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...70شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 71شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 72شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 73شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...74شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 75شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 76شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 77شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟78شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...79شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...80شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 81شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 82شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 83شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 84شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 85شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 86شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 87شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 88شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...89شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟90شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 91شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 92شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 93شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...94شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 95شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...96شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 97شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 98شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 99شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 100شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 101شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 102شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 103شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 104شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 105شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 106شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...107شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 108شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 109شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...110شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...111شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 112شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...113شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 114شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 115شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 116شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟117شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 118شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 119شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 120شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 121شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 122شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 123شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 124شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 125شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 126شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 127شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟128شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 129شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 130شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 131شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 132شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...133شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 134شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 135شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 136شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 137شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 138شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 139شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 140شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 141شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 142شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 143شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 144شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 145شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...146شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...147شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...148شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...149شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟150شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟151شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟152شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 153شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 154شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 155شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 156شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...157شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...158شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 159شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 160شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 161شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 162شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 163شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 164شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...165شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 166شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 167شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...168شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...169شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...170شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 171شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 172شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...173شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...174شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 175شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...176شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 177شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 178شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...179شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 180شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 181شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...182شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...183شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 184شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 185شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 186شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...187شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...188شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 189شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...190شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...191شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...192شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...193شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟194شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...195شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »196شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 197شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 198شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 199شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 200شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 201شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 202شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 203شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 204شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...205شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...206شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...207شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 208شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 209شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 210شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 211شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 212شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 213شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...214شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 215شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 216شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 217شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 218شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 219شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...220شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 221شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 222شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟223شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 224شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 225شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 226شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 227شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...228شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 229شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 230شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...231شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 232شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...233شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...234شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...235شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 236شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...237شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 238شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 239شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...240شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »241شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 242شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 243شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 244شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟245شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 246شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 247شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 248شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 249شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...250شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...251شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 252شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...253شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 254شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...255شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 256شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 257شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 258شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 259شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...260شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...261شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 262شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 263شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 264شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...265شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 266شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 267شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...268شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 269شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 270شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 271شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 272شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...273شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 274شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 275شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 276شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 277شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 278شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 279شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 280شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 281شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 282شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 283شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 284شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 285شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 286شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 287شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...288شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...289شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 290شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 291شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 292شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...293شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...294شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 295شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 296شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 297شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 298شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...299شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 300شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟301شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟302شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 303شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...304شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 305شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 306شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟307شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 308شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 309شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...310شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 311شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 312شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 313شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 314شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 315شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 316شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 317شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...318شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 319شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...320شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟321شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 322شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 323شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 324شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...325شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 326شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 327شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 328شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 329شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 330شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...331شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...332شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...333شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 334شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 335شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...336شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :337شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 338شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 339شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 340شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 341شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 342شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟343شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 344شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 345شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 346شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 347شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 348شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 349شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 350شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...351شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ