به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۱۸۴: عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست

730عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست
پیش دوران طریقت این سخن مشهور نیست
رمز مستان معانی را نداند عقل دون
صیدبازان حقیقت در خور عصفور نیست
عشق مستست و بتیغ تیز میگوید سخن
پیش مستان حقایق این سخن مستور نیست
گر تو صید دفتر بخوانی از حدیث عاشقان
عشق و نام نیک هرگز مثبت و مسطور نیست
من ز اسرار خدا هرگز کجا گویم سخن؟
یوسفم در قید زندان، موسیم بر طور نیست
عاشقی را همتی باید بغایت بس بلند
عشقبازی در خور آن زاهد مغرور نیست
قاسمی، سر خدا با جان سرگردان مگو
کین سخن ها در خور کیخسرو و فغفور نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۸۳: بی یاد دوست در دل مستان سرور نیست 2شمارهٔ ۱۸۴: عاشقان در جمع با یارند و این بس د ...3شمارهٔ ۱۸۵: دل را ز جان گزیر وز جانان گزیر نی ...4شمارهٔ ۱۸۶: جان ما را دولت عشق رخت امروز نیست 5شمارهٔ ۱۸۷: شکی نماند که جز دوست در جهان کس ن ...6شمارهٔ ۱۸۸: بی جام عشق عیش دل ما تمام نیست 7شمارهٔ ۱۸۹: پیر ما جامیست، اما در خور این جام ...8شمارهٔ ۱۹۰: از دولت دیدار تو دل را غم جان نیس ...9شمارهٔ ۱۹۱: بجز وصلت حیات جاودان نیست 10شمارهٔ ۱۹۲: چو رویت تازه گل در بوستان نیست 11شمارهٔ ۱۹۳: بپیش مردم نادیده این سخن شینیست 12شمارهٔ ۱۹۴: خلق گویند که: در عشق بلیاتی نیست 13شمارهٔ ۱۹۵: هرکه را نفی فراوان شد و اثباتی نی ...14شمارهٔ ۱۹۶: از یار سفر کرده کسی را خبری نیست 15شمارهٔ ۱۹۷: در صومعه و دیر مغان هیچ سری نیست 16شمارهٔ ۱۹۸: ز بحر عشق تو هر قطره ای چو دریایی ...17شمارهٔ ۱۹۹: چراغ مرد معنی آشناییست 18شمارهٔ ۲۰۰: هرکجا در دو جهان عاشق روشن راییست 19شمارهٔ ۲۰۱: مرا با روی تو پیوسته روییست 20شمارهٔ ۲۰۲: باغبانا، بجهان تخم نکو باید کاشت 21شمارهٔ ۲۰۳: باز شوری بمحلت زد، ازین کو بگذشت 22شمارهٔ ۲۰۴: در شرح آن جمال بیانها ز حد گذشت 23شمارهٔ ۲۰۵: دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت 24شمارهٔ ۲۰۶: چشم سرمست تو ما را بستم کاری کشت 25شمارهٔ ۲۰۷: ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما ...26شمارهٔ ۲۰۸: ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت 27شمارهٔ ۲۰۹: هرگز هوای وصل تو از جان ما نرفت 28شمارهٔ ۲۱۰: جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخان ...29شمارهٔ ۲۱۱: دیدمش دوش که :سرمست و خرامان میرف ...30شمارهٔ ۲۱۲: اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت 31شمارهٔ ۲۱۳: با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت 32شمارهٔ ۲۱۴: در حسن و جمالی که تو داری چه توان ...33شمارهٔ ۲۱۵: بحق صحبت دیرین مرا مران بخجالت 34شمارهٔ ۲۱۶: ای رهنمای ملک معانی، چه گویمت؟35شمارهٔ ۲۱۷: ای پرتو جمال الهی،چه گویمت؟36شمارهٔ ۲۱۸: ای دل، چو پیش آمد غمی،آن را فرج د ...37شمارهٔ ۲۱۹: من و معشوق و جام ناب صباح 38شمارهٔ ۲۲۰: عشق تو مرا از هر دو جهان ساخت مجر ...39شمارهٔ ۲۲۱: ای دل و جان گرامی به تمنای تو شاد 40شمارهٔ ۲۲۲: بسودای تو خوش حالیم و دلشاد 41شمارهٔ ۲۲۳: بسیار سعی کردم و بسیار اجتهاد 42شمارهٔ ۲۲۴: جام در پای صراحی سر نهاد 43شمارهٔ ۲۲۵: دریغ باشد ازین چار سوی کون و فساد 44شمارهٔ ۲۲۶: سفر گزیدم ازین آستان کون و فساد 45شمارهٔ ۲۲۷: ما همه شیداییان بودیم و مستان ودا ...46شمارهٔ ۲۲۸: هزار شکر که سلطان عشق جان را داد 47شمارهٔ ۲۲۹: بنده پیر مغانیم، که جاویدان باد 48شمارهٔ ۲۳۰: حدم آن کس زند که بادم داد 49شمارهٔ ۲۳۱: ساقیم باده داد و بادم داد 50شمارهٔ ۲۳۲: نگین سلیمان بدیوان که داد؟51شمارهٔ ۲۳۳: ساقی مرا ز باده ناب مغانه داد 52شمارهٔ ۲۳۴: تو آن دری که در عمان نگنجد 53شمارهٔ ۲۳۵: ابر سودای تو آن لحظه که توفان بار ...54شمارهٔ ۲۳۶: دلم از جور تو بسیار شکایت دارد 55شمارهٔ ۲۳۷: ز ذوق عالم عرفان کجا خبر دارد 56شمارهٔ ۲۳۸: دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد 57شمارهٔ ۲۳۹: نقاره سحری قصه ای نهان دارد 58شمارهٔ ۲۴۰: آن خواجه سر بشر ندارد 59شمارهٔ ۲۴۱: مرا سودای او دیوانه دارد 60شمارهٔ ۲۴۲: بپیش اهل سیادت سعادتی دارد 61شمارهٔ ۲۴۳: دلم از شیوه شیرین تو شوری دارد 62شمارهٔ ۲۴۴: هر دلی در دو جهان چشم و چراغی دار ...63شمارهٔ ۲۴۵: جانم از نرگس مخمور تو جاهی دارد 64شمارهٔ ۲۴۶: جانم از دولت درد تو دوایی دارد 65شمارهٔ ۲۴۷: در ولای تو دلم حسن وفایی دارد 66شمارهٔ ۲۴۸: من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟67شمارهٔ ۲۴۹: تا که از جور زمان بر جگرم ریش رسد ...68شمارهٔ ۲۵۰: چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد 69شمارهٔ ۲۵۱: تا به کی این دل من واله و شیدا با ...70شمارهٔ ۲۵۲: تا به کی خاطر من واله و شیدا باشد ...71شمارهٔ ۲۵۳: در قیامت همه کس طالب و جویا باشد 72شمارهٔ ۲۵۴: طور سینا چه بود؟ سینه دانا باشد 73شمارهٔ ۲۵۵: گر همه میل دلت جانب سلما باشد 74شمارهٔ ۲۵۶: هر کرا در دل و جان عشق و تولا باش ...75شمارهٔ ۲۵۷: هر که او را هوس منصب اعلا باشد 76شمارهٔ ۲۵۸: مرا گر اندرون پر نار باشد 77شمارهٔ ۲۵۹: ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد 78شمارهٔ ۲۶۰: مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد 79شمارهٔ ۲۶۱: مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد 80شمارهٔ ۲۶۲: تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد 81شمارهٔ ۲۶۳: عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد 82شمارهٔ ۲۶۴: گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد 83شمارهٔ ۲۶۵: گر دلم عید ترا لایق قربان باشد 84شمارهٔ ۲۶۶: کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباش ...85شمارهٔ ۲۶۷: نه از خطاست که در ابروی تو چین با ...86شمارهٔ ۲۶۸: بپیش درد من درمان چه باشد؟87شمارهٔ ۲۶۹: رنگرز و رنگرزی دیر شد 88شمارهٔ ۲۷۰: از دولت وصال تو کارم بکام شد 89شمارهٔ ۲۷۱: آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد 90شمارهٔ ۲۷۲: درمان طلب کردم بسی،این درد را درم ...91شمارهٔ ۲۷۳: باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد 92شمارهٔ ۲۷۴: شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد 93شمارهٔ ۲۷۵: روی هرکس که باندازه مرآت آمد 94شمارهٔ ۲۷۶: باده از خم ارادت بسعادت آمد 95شمارهٔ ۲۷۷: بر دلم بار غم عشق بغایت آمد 96شمارهٔ ۲۷۸: آن ماه دل افروز که رشک قمر آمد 97شمارهٔ ۲۷۹: امروز بار دیگر آن ماه دلبر آمد 98شمارهٔ ۲۸۰: باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد 99شمارهٔ ۲۸۱: نهال دولتم را گل بر آمد 100شمارهٔ ۲۸۲: چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد 101شمارهٔ ۲۸۳: شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد 102شمارهٔ ۲۸۴: باز، ز خم باده های ناب بر آمد 103شمارهٔ ۲۸۵: یار ببازار کاینات برآمد 104شمارهٔ ۲۸۶: آن یار چو ناگاه ببازار برآمد 105شمارهٔ ۲۸۷: چون ماه من از مشرق انوار بر آمد 106شمارهٔ ۲۸۸: چون ماه نو از مشرق انوار برآمد 107شمارهٔ ۲۸۹: دلدار من از خانه ببازار برآمد 108شمارهٔ ۲۹۰: دمید صبح سعادت،که یار باز آمد 109شمارهٔ ۲۹۱: ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد 110شمارهٔ ۲۹۲: آخر،ای شوخ جهان،عشوه گری با ما چن ...111شمارهٔ ۲۹۳: در هوایت عاشقان مستمند 112شمارهٔ ۲۹۴: چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند 113شمارهٔ ۲۹۵: مرا اگر تو ندانی حبیب می داند 114شمارهٔ ۲۹۶: حالت جان مرا پیر مغان میداند 115شمارهٔ ۲۹۷: در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نما ...116شمارهٔ ۲۹۸: منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نمان ...117شمارهٔ ۲۹۹: در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند 118شمارهٔ ۳۰۰: چند در مسجد و در صومعه غارت کردند 119شمارهٔ ۳۰۱: عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدن ...120شمارهٔ ۳۰۲: اندرین دور، که مستان طریقت خوارند 121شمارهٔ ۳۰۳: هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند 122شمارهٔ ۳۰۴: آنان که بجز روی تو جایی نگرانند 123شمارهٔ ۳۰۵: خرده بینان طریقت همه صرافانند 124شمارهٔ ۳۰۶: آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود 125شمارهٔ ۳۰۷: ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقص ...126شمارهٔ ۳۰۸: بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود 127شمارهٔ ۳۰۹: بیمن دولت محبوب عاقبت محمود 128شمارهٔ ۳۱۰: تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود 129شمارهٔ ۳۱۱: دل آینه صورت و معنیست عجب بود 130شمارهٔ ۳۱۲: رنگ رز خواست که خمی کند از کور و ...131شمارهٔ ۳۱۳: ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد ...132شمارهٔ ۳۱۴: زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!133شمارهٔ ۳۱۵: ساقیا،نور صبح روی نمود 134شمارهٔ ۳۱۶: سرمایه سعادت ما در دیار بود 135شمارهٔ ۳۱۷: صدبار فکر کردم و صد راه آزمود 136شمارهٔ ۳۱۸: عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود 137شمارهٔ ۳۱۹: «علم القرآن » ز «الرحمن » چه بود؟138شمارهٔ ۳۲۰: فتنه در خواب قیامت خفته بود 139شمارهٔ ۳۲۱: فرو ریختی باز در جام جود 140شمارهٔ ۳۲۲: کسی که شیوه حکمت گرفت گوی ربود 141شمارهٔ ۳۲۳: «یحبه و یحبونم » چنین فرمود:142شمارهٔ ۳۲۴: این عشق و مودت اثر لطف خدا بود 143شمارهٔ ۳۲۵: گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود 144شمارهٔ ۳۲۶: روی زیبای تو چون شمع صفا خواهد بو ...145شمارهٔ ۳۲۷: مقام ما بسر کوی یار خواهد بود 146شمارهٔ ۳۲۸: تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بو ...147شمارهٔ ۳۲۹: هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بو ...148شمارهٔ ۳۳۰: بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد ب ...149شمارهٔ ۳۳۱: گر با تو دمی محرم اسرار توان بود 150شمارهٔ ۳۳۲: صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود 151شمارهٔ ۳۳۳: چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود 152شمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود 153شمارهٔ ۳۳۵: از افق مکرمت صبح سعادت دمید 154شمارهٔ ۳۳۶: تعینات جهان در میان بیم و امید 155شمارهٔ ۳۳۷: دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید 156شمارهٔ ۳۳۸: صبح ازل ز مشرق انوار بردمید 157شمارهٔ ۳۳۹: منم و چشم رمد دیده و نور خورشید 158شمارهٔ ۳۴۰: نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟159شمارهٔ ۳۴۱: «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید ...160شمارهٔ ۳۴۲: طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش ...161شمارهٔ ۳۴۳: بانگ مستان خرابات فنا می آید 162شمارهٔ ۳۴۴: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید 163شمارهٔ ۳۴۵: بوی عشق از نفس باد صبا می آید 164شمارهٔ ۳۴۶: از خم صفا جام می ناب بیارید 165شمارهٔ ۳۴۷: از خم صفا باده چون قند بیارید 166شمارهٔ ۳۴۸: خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رس ...167شمارهٔ ۳۴۹: درد مرا نوبت درمان رسید 168شمارهٔ ۳۵۰: موسی بکوه طور بنور عیان رسید 169شمارهٔ ۳۵۱: دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید 170شمارهٔ ۳۵۲: هر کرا جرعه می داد بسر گردانید 171شمارهٔ ۳۵۳: صفیر مرغ جان اسرار گوید 172شمارهٔ ۳۵۴: دلم از قصه هجران چه گوید؟173شمارهٔ ۳۵۵: در پس آیینه چیست باز نمایید 174شمارهٔ ۳۵۶: با ما سخن از خرقه و سجاده مگویید 175شمارهٔ ۳۵۷: از باده گلگون قدری هست بگویید 176شمارهٔ ۳۵۸: از پیر مغان گر خبری هست بگویید 177شمارهٔ ۳۵۹: در مجلس ما جز سخن یار مگویید 178شمارهٔ ۳۶۰: گدایی می کنم زان یار دلبر 179شمارهٔ ۳۶۱: هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه م ...180شمارهٔ ۳۶۲: اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار 181شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران د ...182شمارهٔ ۳۶۴: بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نز ...183شمارهٔ ۳۶۵: جام جمست این دل بیچاره، گوش دار 184شمارهٔ ۳۶۶: در داستان عشق تفصی نمود یار 185شمارهٔ ۳۶۷: درد سری میدهد زحمت رنج خمار 186شمارهٔ ۳۶۸: رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آ ...187شمارهٔ ۳۶۹: ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر 188شمارهٔ ۳۷۰: ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار 189شمارهٔ ۳۷۱: ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار 190شمارهٔ ۳۷۲: سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی ...191شمارهٔ ۳۷۳: عزت عشق بود غیرت یار 192شمارهٔ ۳۷۴: غلطی نیست در حساب و شمار 193شمارهٔ ۳۷۵: قصه ای نو رسید از اسرار:194شمارهٔ ۳۷۶: لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکا ...195شمارهٔ ۳۷۷: ماییم و جام باده و سودای آن نگار 196شمارهٔ ۳۷۸: مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار ...197شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 198شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 199شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 200شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 201شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 202شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...203شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...204شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...205شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 206شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...207شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 208شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...209شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 210شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 211شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 212شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 213شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 214شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 215شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 216شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 217شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 218شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...219شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...220شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 221شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 222شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 223شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...224شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 225شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 226شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 227شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟228شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...229شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...230شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 231شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 232شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 233شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 234شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 235شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 236شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 237شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 238شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...239شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟240شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 241شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 242شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 243شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...244شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 245شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...246شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 247شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 248شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 249شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 250شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 251شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 252شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 253شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 254شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 255شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 256شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...257شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 258شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 259شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...260شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...261شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 262شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...263شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 264شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 265شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 266شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟267شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 268شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 269شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 270شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 271شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 272شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 273شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 274شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 275شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 276شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 277شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟278شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 279شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 280شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 281شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 282شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...283شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 284شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 285شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 286شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 287شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 288شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 289شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 290شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 291شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 292شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 293شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 294شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 295شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...296شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...297شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...298شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...299شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟300شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟301شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟302شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 303شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 304شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 305شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 306شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...307شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...308شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 309شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 310شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 311شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 312شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 313شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 314شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...315شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 316شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 317شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...318شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...319شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...320شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 321شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 322شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...323شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...324شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 325شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...326شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 327شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 328شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...329شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 330شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 331شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...332شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...333شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 334شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 335شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 336شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...337شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...338شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 339شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...340شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...341شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...342شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...343شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟344شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...345شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »346شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 347شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 348شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 349شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 350شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 351شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 352شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 353شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 354شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...355شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...356شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...357شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 358شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 359شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 360شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 361شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 362شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 363شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...364شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 365شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 366شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 367شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 368شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 369شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...370شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 371شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 372شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟373شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 374شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 375شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 376شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 377شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...378شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 379شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 380شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...381شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 382شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...383شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...384شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...385شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 386شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...387شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 388شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 389شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...390شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »391شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 392شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 393شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 394شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟395شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 396شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 397شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 398شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 399شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...400شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...401شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 402شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...403شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 404شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...405شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 406شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 407شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 408شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 409شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...410شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...411شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 412شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 413شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 414شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...415شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 416شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 417شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...418شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 419شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 420شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 421شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 422شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...423شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 424شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 425شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 426شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 427شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 428شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 429شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 430شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 431شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 432شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 433شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 434شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 435شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 436شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 437شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...438شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...439شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 440شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 441شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 442شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...443شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...444شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 445شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 446شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 447شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 448شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...449شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 450شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟451شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟452شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 453شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...454شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 455شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 456شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟457شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 458شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 459شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...460شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 461شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 462شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 463شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 464شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 465شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 466شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 467شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...468شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 469شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...470شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟471شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 472شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 473شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 474شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...475شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 476شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 477شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 478شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 479شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 480شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...481شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...482شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...483شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 484شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 485شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...486شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :487شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 488شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 489شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 490شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 491شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 492شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟493شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 494شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 495شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 496شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 497شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 498شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 499شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 500شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...501شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ