به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۲۰۴: در شرح آن جمال بیانها ز حد گذشت

800عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

در شرح آن جمال بیانها ز حد گذشت
در حسن یار حیرت جانها ز حد گذشت
در نقطه دهان تو، کان سر نازکست
کس را نشد یقین و گمانها ز حد گذشت
نادیده یار را، بتصور حکایتی
افتاد در زبان و زیانها ز حد گذشت
از عین حسن دلبر بی نام و بی نشان
یک جلوه کرد، نام و نشانها ز حد گذشت
زین بیش بی نقاب مرو در میان شهر
ای دوست، الحذر، که فغانها ز حد گذشت
ای یار جان، که بر سر بازار عاشقی
شاد آمدی و شادی جانها ز حد گذشت
از فکر بر خیال تو ناایمنست شهر
در ملک لایزال امانها ز حد گذشت
وقتست تا قرین شود آن یار، قاسمی
کز شدت فراق و قرانها ز حد گذشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۰۳: باز شوری بمحلت زد، ازین کو بگذشت 2شمارهٔ ۲۰۴: در شرح آن جمال بیانها ز حد گذشت 3شمارهٔ ۲۰۵: دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت 4شمارهٔ ۲۰۶: چشم سرمست تو ما را بستم کاری کشت 5شمارهٔ ۲۰۷: ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما ...6شمارهٔ ۲۰۸: ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت 7شمارهٔ ۲۰۹: هرگز هوای وصل تو از جان ما نرفت 8شمارهٔ ۲۱۰: جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخان ...9شمارهٔ ۲۱۱: دیدمش دوش که :سرمست و خرامان میرف ...10شمارهٔ ۲۱۲: اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت 11شمارهٔ ۲۱۳: با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت 12شمارهٔ ۲۱۴: در حسن و جمالی که تو داری چه توان ...13شمارهٔ ۲۱۵: بحق صحبت دیرین مرا مران بخجالت 14شمارهٔ ۲۱۶: ای رهنمای ملک معانی، چه گویمت؟15شمارهٔ ۲۱۷: ای پرتو جمال الهی،چه گویمت؟16شمارهٔ ۲۱۸: ای دل، چو پیش آمد غمی،آن را فرج د ...17شمارهٔ ۲۱۹: من و معشوق و جام ناب صباح 18شمارهٔ ۲۲۰: عشق تو مرا از هر دو جهان ساخت مجر ...19شمارهٔ ۲۲۱: ای دل و جان گرامی به تمنای تو شاد 20شمارهٔ ۲۲۲: بسودای تو خوش حالیم و دلشاد 21شمارهٔ ۲۲۳: بسیار سعی کردم و بسیار اجتهاد 22شمارهٔ ۲۲۴: جام در پای صراحی سر نهاد 23شمارهٔ ۲۲۵: دریغ باشد ازین چار سوی کون و فساد 24شمارهٔ ۲۲۶: سفر گزیدم ازین آستان کون و فساد 25شمارهٔ ۲۲۷: ما همه شیداییان بودیم و مستان ودا ...26شمارهٔ ۲۲۸: هزار شکر که سلطان عشق جان را داد 27شمارهٔ ۲۲۹: بنده پیر مغانیم، که جاویدان باد 28شمارهٔ ۲۳۰: حدم آن کس زند که بادم داد 29شمارهٔ ۲۳۱: ساقیم باده داد و بادم داد 30شمارهٔ ۲۳۲: نگین سلیمان بدیوان که داد؟31شمارهٔ ۲۳۳: ساقی مرا ز باده ناب مغانه داد 32شمارهٔ ۲۳۴: تو آن دری که در عمان نگنجد 33شمارهٔ ۲۳۵: ابر سودای تو آن لحظه که توفان بار ...34شمارهٔ ۲۳۶: دلم از جور تو بسیار شکایت دارد 35شمارهٔ ۲۳۷: ز ذوق عالم عرفان کجا خبر دارد 36شمارهٔ ۲۳۸: دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد 37شمارهٔ ۲۳۹: نقاره سحری قصه ای نهان دارد 38شمارهٔ ۲۴۰: آن خواجه سر بشر ندارد 39شمارهٔ ۲۴۱: مرا سودای او دیوانه دارد 40شمارهٔ ۲۴۲: بپیش اهل سیادت سعادتی دارد 41شمارهٔ ۲۴۳: دلم از شیوه شیرین تو شوری دارد 42شمارهٔ ۲۴۴: هر دلی در دو جهان چشم و چراغی دار ...43شمارهٔ ۲۴۵: جانم از نرگس مخمور تو جاهی دارد 44شمارهٔ ۲۴۶: جانم از دولت درد تو دوایی دارد 45شمارهٔ ۲۴۷: در ولای تو دلم حسن وفایی دارد 46شمارهٔ ۲۴۸: من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟47شمارهٔ ۲۴۹: تا که از جور زمان بر جگرم ریش رسد ...48شمارهٔ ۲۵۰: چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد 49شمارهٔ ۲۵۱: تا به کی این دل من واله و شیدا با ...50شمارهٔ ۲۵۲: تا به کی خاطر من واله و شیدا باشد ...51شمارهٔ ۲۵۳: در قیامت همه کس طالب و جویا باشد 52شمارهٔ ۲۵۴: طور سینا چه بود؟ سینه دانا باشد 53شمارهٔ ۲۵۵: گر همه میل دلت جانب سلما باشد 54شمارهٔ ۲۵۶: هر کرا در دل و جان عشق و تولا باش ...55شمارهٔ ۲۵۷: هر که او را هوس منصب اعلا باشد 56شمارهٔ ۲۵۸: مرا گر اندرون پر نار باشد 57شمارهٔ ۲۵۹: ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد 58شمارهٔ ۲۶۰: مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد 59شمارهٔ ۲۶۱: مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد 60شمارهٔ ۲۶۲: تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد 61شمارهٔ ۲۶۳: عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد 62شمارهٔ ۲۶۴: گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد 63شمارهٔ ۲۶۵: گر دلم عید ترا لایق قربان باشد 64شمارهٔ ۲۶۶: کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباش ...65شمارهٔ ۲۶۷: نه از خطاست که در ابروی تو چین با ...66شمارهٔ ۲۶۸: بپیش درد من درمان چه باشد؟67شمارهٔ ۲۶۹: رنگرز و رنگرزی دیر شد 68شمارهٔ ۲۷۰: از دولت وصال تو کارم بکام شد 69شمارهٔ ۲۷۱: آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد 70شمارهٔ ۲۷۲: درمان طلب کردم بسی،این درد را درم ...71شمارهٔ ۲۷۳: باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد 72شمارهٔ ۲۷۴: شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد 73شمارهٔ ۲۷۵: روی هرکس که باندازه مرآت آمد 74شمارهٔ ۲۷۶: باده از خم ارادت بسعادت آمد 75شمارهٔ ۲۷۷: بر دلم بار غم عشق بغایت آمد 76شمارهٔ ۲۷۸: آن ماه دل افروز که رشک قمر آمد 77شمارهٔ ۲۷۹: امروز بار دیگر آن ماه دلبر آمد 78شمارهٔ ۲۸۰: باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد 79شمارهٔ ۲۸۱: نهال دولتم را گل بر آمد 80شمارهٔ ۲۸۲: چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد 81شمارهٔ ۲۸۳: شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد 82شمارهٔ ۲۸۴: باز، ز خم باده های ناب بر آمد 83شمارهٔ ۲۸۵: یار ببازار کاینات برآمد 84شمارهٔ ۲۸۶: آن یار چو ناگاه ببازار برآمد 85شمارهٔ ۲۸۷: چون ماه من از مشرق انوار بر آمد 86شمارهٔ ۲۸۸: چون ماه نو از مشرق انوار برآمد 87شمارهٔ ۲۸۹: دلدار من از خانه ببازار برآمد 88شمارهٔ ۲۹۰: دمید صبح سعادت،که یار باز آمد 89شمارهٔ ۲۹۱: ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد 90شمارهٔ ۲۹۲: آخر،ای شوخ جهان،عشوه گری با ما چن ...91شمارهٔ ۲۹۳: در هوایت عاشقان مستمند 92شمارهٔ ۲۹۴: چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند 93شمارهٔ ۲۹۵: مرا اگر تو ندانی حبیب می داند 94شمارهٔ ۲۹۶: حالت جان مرا پیر مغان میداند 95شمارهٔ ۲۹۷: در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نما ...96شمارهٔ ۲۹۸: منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نمان ...97شمارهٔ ۲۹۹: در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند 98شمارهٔ ۳۰۰: چند در مسجد و در صومعه غارت کردند 99شمارهٔ ۳۰۱: عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدن ...100شمارهٔ ۳۰۲: اندرین دور، که مستان طریقت خوارند 101شمارهٔ ۳۰۳: هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند 102شمارهٔ ۳۰۴: آنان که بجز روی تو جایی نگرانند 103شمارهٔ ۳۰۵: خرده بینان طریقت همه صرافانند 104شمارهٔ ۳۰۶: آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود 105شمارهٔ ۳۰۷: ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقص ...106شمارهٔ ۳۰۸: بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود 107شمارهٔ ۳۰۹: بیمن دولت محبوب عاقبت محمود 108شمارهٔ ۳۱۰: تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود 109شمارهٔ ۳۱۱: دل آینه صورت و معنیست عجب بود 110شمارهٔ ۳۱۲: رنگ رز خواست که خمی کند از کور و ...111شمارهٔ ۳۱۳: ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد ...112شمارهٔ ۳۱۴: زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!113شمارهٔ ۳۱۵: ساقیا،نور صبح روی نمود 114شمارهٔ ۳۱۶: سرمایه سعادت ما در دیار بود 115شمارهٔ ۳۱۷: صدبار فکر کردم و صد راه آزمود 116شمارهٔ ۳۱۸: عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود 117شمارهٔ ۳۱۹: «علم القرآن » ز «الرحمن » چه بود؟118شمارهٔ ۳۲۰: فتنه در خواب قیامت خفته بود 119شمارهٔ ۳۲۱: فرو ریختی باز در جام جود 120شمارهٔ ۳۲۲: کسی که شیوه حکمت گرفت گوی ربود 121شمارهٔ ۳۲۳: «یحبه و یحبونم » چنین فرمود:122شمارهٔ ۳۲۴: این عشق و مودت اثر لطف خدا بود 123شمارهٔ ۳۲۵: گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود 124شمارهٔ ۳۲۶: روی زیبای تو چون شمع صفا خواهد بو ...125شمارهٔ ۳۲۷: مقام ما بسر کوی یار خواهد بود 126شمارهٔ ۳۲۸: تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بو ...127شمارهٔ ۳۲۹: هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بو ...128شمارهٔ ۳۳۰: بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد ب ...129شمارهٔ ۳۳۱: گر با تو دمی محرم اسرار توان بود 130شمارهٔ ۳۳۲: صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود 131شمارهٔ ۳۳۳: چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود 132شمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود 133شمارهٔ ۳۳۵: از افق مکرمت صبح سعادت دمید 134شمارهٔ ۳۳۶: تعینات جهان در میان بیم و امید 135شمارهٔ ۳۳۷: دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید 136شمارهٔ ۳۳۸: صبح ازل ز مشرق انوار بردمید 137شمارهٔ ۳۳۹: منم و چشم رمد دیده و نور خورشید 138شمارهٔ ۳۴۰: نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟139شمارهٔ ۳۴۱: «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید ...140شمارهٔ ۳۴۲: طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش ...141شمارهٔ ۳۴۳: بانگ مستان خرابات فنا می آید 142شمارهٔ ۳۴۴: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید 143شمارهٔ ۳۴۵: بوی عشق از نفس باد صبا می آید 144شمارهٔ ۳۴۶: از خم صفا جام می ناب بیارید 145شمارهٔ ۳۴۷: از خم صفا باده چون قند بیارید 146شمارهٔ ۳۴۸: خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رس ...147شمارهٔ ۳۴۹: درد مرا نوبت درمان رسید 148شمارهٔ ۳۵۰: موسی بکوه طور بنور عیان رسید 149شمارهٔ ۳۵۱: دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید 150شمارهٔ ۳۵۲: هر کرا جرعه می داد بسر گردانید 151شمارهٔ ۳۵۳: صفیر مرغ جان اسرار گوید 152شمارهٔ ۳۵۴: دلم از قصه هجران چه گوید؟153شمارهٔ ۳۵۵: در پس آیینه چیست باز نمایید 154شمارهٔ ۳۵۶: با ما سخن از خرقه و سجاده مگویید 155شمارهٔ ۳۵۷: از باده گلگون قدری هست بگویید 156شمارهٔ ۳۵۸: از پیر مغان گر خبری هست بگویید 157شمارهٔ ۳۵۹: در مجلس ما جز سخن یار مگویید 158شمارهٔ ۳۶۰: گدایی می کنم زان یار دلبر 159شمارهٔ ۳۶۱: هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه م ...160شمارهٔ ۳۶۲: اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار 161شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران د ...162شمارهٔ ۳۶۴: بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نز ...163شمارهٔ ۳۶۵: جام جمست این دل بیچاره، گوش دار 164شمارهٔ ۳۶۶: در داستان عشق تفصی نمود یار 165شمارهٔ ۳۶۷: درد سری میدهد زحمت رنج خمار 166شمارهٔ ۳۶۸: رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آ ...167شمارهٔ ۳۶۹: ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر 168شمارهٔ ۳۷۰: ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار 169شمارهٔ ۳۷۱: ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار 170شمارهٔ ۳۷۲: سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی ...171شمارهٔ ۳۷۳: عزت عشق بود غیرت یار 172شمارهٔ ۳۷۴: غلطی نیست در حساب و شمار 173شمارهٔ ۳۷۵: قصه ای نو رسید از اسرار:174شمارهٔ ۳۷۶: لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکا ...175شمارهٔ ۳۷۷: ماییم و جام باده و سودای آن نگار 176شمارهٔ ۳۷۸: مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار ...177شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 178شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 179شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 180شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 181شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 182شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...183شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...184شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...185شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 186شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...187شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 188شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...189شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 190شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 191شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 192شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 193شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 194شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 195شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 196شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 197شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 198شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...199شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...200شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 201شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 202شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 203شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...204شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 205شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 206شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 207شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟208شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...209شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...210شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 211شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 212شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 213شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 214شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 215شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 216شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 217شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 218شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...219شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟220شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 221شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 222شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 223شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...224شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 225شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...226شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 227شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 228شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 229شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 230شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 231شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 232شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 233شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 234شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 235شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 236شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...237شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 238شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 239شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...240شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...241شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 242شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...243شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 244شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 245شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 246شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟247شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 248شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 249شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 250شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 251شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 252شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 253شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 254شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 255شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 256شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 257شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟258شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 259شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 260شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 261شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 262شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...263شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 264شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 265شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 266شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 267شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 268شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 269شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 270شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 271شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 272شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 273شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 274شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 275شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...276شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...277شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...278شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...279شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟280شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟281شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟282شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 283شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 284شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 285شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 286شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...287شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...288شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 289شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 290شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 291شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 292شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 293شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 294شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...295شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 296شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 297شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...298شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...299شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...300شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 301شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 302شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...303شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...304شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 305شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...306شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 307شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 308شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...309شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 310شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 311شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...312شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...313شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 314شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 315شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 316شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...317شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...318شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 319شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...320شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...321شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...322شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...323شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟324شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...325شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »326شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 327شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 328شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 329شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 330شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 331شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 332شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 333شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 334شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...335شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...336شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...337شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 338شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 339شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 340شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 341شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 342شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 343شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...344شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 345شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 346شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 347شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 348شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 349شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...350شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 351شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 352شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟353شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 354شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 355شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 356شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 357شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...358شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 359شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 360شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...361شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 362شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...363شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...364شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...365شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 366شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...367شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 368شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 369شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...370شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »371شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 372شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 373شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 374شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟375شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 376شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 377شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 378شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 379شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...380شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...381شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 382شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...383شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 384شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...385شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 386شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 387شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 388شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 389شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...390شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...391شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 392شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 393شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 394شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...395شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 396شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 397شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...398شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 399شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 400شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 401شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 402شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...403شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 404شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 405شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 406شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 407شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 408شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 409شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 410شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 411شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 412شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 413شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 414شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 415شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 416شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 417شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...418شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...419شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 420شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 421شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 422شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...423شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...424شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 425شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 426شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 427شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 428شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...429شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 430شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟431شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟432شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 433شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...434شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 435شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 436شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟437شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 438شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 439شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...440شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 441شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 442شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 443شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 444شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 445شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 446شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 447شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...448شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 449شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...450شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟451شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 452شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 453شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 454شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...455شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 456شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 457شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 458شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 459شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 460شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...461شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...462شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...463شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 464شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 465شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...466شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :467شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 468شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 469شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 470شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 471شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 472شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟473شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 474شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 475شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 476شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 477شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 478شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 479شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 480شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...481شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ