به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۱۹۹: چراغ مرد معنی آشناییست

780عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

چراغ مرد معنی آشناییست
بقدر آشنایی روشناییست
بدرد عاشقی می سوز و می ساز
نوای عاشقان در بی نواییست
بجهد و سعی کس عاشق نگردد
که عشق ایمان بود، ایمان عطاییست
همه جمعیم، رندان، اندرین دیر
فغان جان درویش از جداییست
بنور عشق شاید رفتن این راه
چه جای علم وزهد و پارساییست؟
مگو: عاشق غریبست و فقیرست
که ملک عاشقان ملک خداییست
بوصف پارسایی باش، قاسم
که وصف پارسایی پادشاییست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۹۸: ز بحر عشق تو هر قطره ای چو دریایی ...2شمارهٔ ۱۹۹: چراغ مرد معنی آشناییست 3شمارهٔ ۲۰۰: هرکجا در دو جهان عاشق روشن راییست 4شمارهٔ ۲۰۱: مرا با روی تو پیوسته روییست 5شمارهٔ ۲۰۲: باغبانا، بجهان تخم نکو باید کاشت 6شمارهٔ ۲۰۳: باز شوری بمحلت زد، ازین کو بگذشت 7شمارهٔ ۲۰۴: در شرح آن جمال بیانها ز حد گذشت 8شمارهٔ ۲۰۵: دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت 9شمارهٔ ۲۰۶: چشم سرمست تو ما را بستم کاری کشت 10شمارهٔ ۲۰۷: ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما ...11شمارهٔ ۲۰۸: ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت 12شمارهٔ ۲۰۹: هرگز هوای وصل تو از جان ما نرفت 13شمارهٔ ۲۱۰: جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخان ...14شمارهٔ ۲۱۱: دیدمش دوش که :سرمست و خرامان میرف ...15شمارهٔ ۲۱۲: اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت 16شمارهٔ ۲۱۳: با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت 17شمارهٔ ۲۱۴: در حسن و جمالی که تو داری چه توان ...18شمارهٔ ۲۱۵: بحق صحبت دیرین مرا مران بخجالت 19شمارهٔ ۲۱۶: ای رهنمای ملک معانی، چه گویمت؟20شمارهٔ ۲۱۷: ای پرتو جمال الهی،چه گویمت؟21شمارهٔ ۲۱۸: ای دل، چو پیش آمد غمی،آن را فرج د ...22شمارهٔ ۲۱۹: من و معشوق و جام ناب صباح 23شمارهٔ ۲۲۰: عشق تو مرا از هر دو جهان ساخت مجر ...24شمارهٔ ۲۲۱: ای دل و جان گرامی به تمنای تو شاد 25شمارهٔ ۲۲۲: بسودای تو خوش حالیم و دلشاد 26شمارهٔ ۲۲۳: بسیار سعی کردم و بسیار اجتهاد 27شمارهٔ ۲۲۴: جام در پای صراحی سر نهاد 28شمارهٔ ۲۲۵: دریغ باشد ازین چار سوی کون و فساد 29شمارهٔ ۲۲۶: سفر گزیدم ازین آستان کون و فساد 30شمارهٔ ۲۲۷: ما همه شیداییان بودیم و مستان ودا ...31شمارهٔ ۲۲۸: هزار شکر که سلطان عشق جان را داد 32شمارهٔ ۲۲۹: بنده پیر مغانیم، که جاویدان باد 33شمارهٔ ۲۳۰: حدم آن کس زند که بادم داد 34شمارهٔ ۲۳۱: ساقیم باده داد و بادم داد 35شمارهٔ ۲۳۲: نگین سلیمان بدیوان که داد؟36شمارهٔ ۲۳۳: ساقی مرا ز باده ناب مغانه داد 37شمارهٔ ۲۳۴: تو آن دری که در عمان نگنجد 38شمارهٔ ۲۳۵: ابر سودای تو آن لحظه که توفان بار ...39شمارهٔ ۲۳۶: دلم از جور تو بسیار شکایت دارد 40شمارهٔ ۲۳۷: ز ذوق عالم عرفان کجا خبر دارد 41شمارهٔ ۲۳۸: دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد 42شمارهٔ ۲۳۹: نقاره سحری قصه ای نهان دارد 43شمارهٔ ۲۴۰: آن خواجه سر بشر ندارد 44شمارهٔ ۲۴۱: مرا سودای او دیوانه دارد 45شمارهٔ ۲۴۲: بپیش اهل سیادت سعادتی دارد 46شمارهٔ ۲۴۳: دلم از شیوه شیرین تو شوری دارد 47شمارهٔ ۲۴۴: هر دلی در دو جهان چشم و چراغی دار ...48شمارهٔ ۲۴۵: جانم از نرگس مخمور تو جاهی دارد 49شمارهٔ ۲۴۶: جانم از دولت درد تو دوایی دارد 50شمارهٔ ۲۴۷: در ولای تو دلم حسن وفایی دارد 51شمارهٔ ۲۴۸: من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟52شمارهٔ ۲۴۹: تا که از جور زمان بر جگرم ریش رسد ...53شمارهٔ ۲۵۰: چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد 54شمارهٔ ۲۵۱: تا به کی این دل من واله و شیدا با ...55شمارهٔ ۲۵۲: تا به کی خاطر من واله و شیدا باشد ...56شمارهٔ ۲۵۳: در قیامت همه کس طالب و جویا باشد 57شمارهٔ ۲۵۴: طور سینا چه بود؟ سینه دانا باشد 58شمارهٔ ۲۵۵: گر همه میل دلت جانب سلما باشد 59شمارهٔ ۲۵۶: هر کرا در دل و جان عشق و تولا باش ...60شمارهٔ ۲۵۷: هر که او را هوس منصب اعلا باشد 61شمارهٔ ۲۵۸: مرا گر اندرون پر نار باشد 62شمارهٔ ۲۵۹: ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد 63شمارهٔ ۲۶۰: مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد 64شمارهٔ ۲۶۱: مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد 65شمارهٔ ۲۶۲: تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد 66شمارهٔ ۲۶۳: عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد 67شمارهٔ ۲۶۴: گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد 68شمارهٔ ۲۶۵: گر دلم عید ترا لایق قربان باشد 69شمارهٔ ۲۶۶: کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباش ...70شمارهٔ ۲۶۷: نه از خطاست که در ابروی تو چین با ...71شمارهٔ ۲۶۸: بپیش درد من درمان چه باشد؟72شمارهٔ ۲۶۹: رنگرز و رنگرزی دیر شد 73شمارهٔ ۲۷۰: از دولت وصال تو کارم بکام شد 74شمارهٔ ۲۷۱: آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد 75شمارهٔ ۲۷۲: درمان طلب کردم بسی،این درد را درم ...76شمارهٔ ۲۷۳: باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد 77شمارهٔ ۲۷۴: شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد 78شمارهٔ ۲۷۵: روی هرکس که باندازه مرآت آمد 79شمارهٔ ۲۷۶: باده از خم ارادت بسعادت آمد 80شمارهٔ ۲۷۷: بر دلم بار غم عشق بغایت آمد 81شمارهٔ ۲۷۸: آن ماه دل افروز که رشک قمر آمد 82شمارهٔ ۲۷۹: امروز بار دیگر آن ماه دلبر آمد 83شمارهٔ ۲۸۰: باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد 84شمارهٔ ۲۸۱: نهال دولتم را گل بر آمد 85شمارهٔ ۲۸۲: چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد 86شمارهٔ ۲۸۳: شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد 87شمارهٔ ۲۸۴: باز، ز خم باده های ناب بر آمد 88شمارهٔ ۲۸۵: یار ببازار کاینات برآمد 89شمارهٔ ۲۸۶: آن یار چو ناگاه ببازار برآمد 90شمارهٔ ۲۸۷: چون ماه من از مشرق انوار بر آمد 91شمارهٔ ۲۸۸: چون ماه نو از مشرق انوار برآمد 92شمارهٔ ۲۸۹: دلدار من از خانه ببازار برآمد 93شمارهٔ ۲۹۰: دمید صبح سعادت،که یار باز آمد 94شمارهٔ ۲۹۱: ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد 95شمارهٔ ۲۹۲: آخر،ای شوخ جهان،عشوه گری با ما چن ...96شمارهٔ ۲۹۳: در هوایت عاشقان مستمند 97شمارهٔ ۲۹۴: چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند 98شمارهٔ ۲۹۵: مرا اگر تو ندانی حبیب می داند 99شمارهٔ ۲۹۶: حالت جان مرا پیر مغان میداند 100شمارهٔ ۲۹۷: در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نما ...101شمارهٔ ۲۹۸: منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نمان ...102شمارهٔ ۲۹۹: در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند 103شمارهٔ ۳۰۰: چند در مسجد و در صومعه غارت کردند 104شمارهٔ ۳۰۱: عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدن ...105شمارهٔ ۳۰۲: اندرین دور، که مستان طریقت خوارند 106شمارهٔ ۳۰۳: هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند 107شمارهٔ ۳۰۴: آنان که بجز روی تو جایی نگرانند 108شمارهٔ ۳۰۵: خرده بینان طریقت همه صرافانند 109شمارهٔ ۳۰۶: آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود 110شمارهٔ ۳۰۷: ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقص ...111شمارهٔ ۳۰۸: بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود 112شمارهٔ ۳۰۹: بیمن دولت محبوب عاقبت محمود 113شمارهٔ ۳۱۰: تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود 114شمارهٔ ۳۱۱: دل آینه صورت و معنیست عجب بود 115شمارهٔ ۳۱۲: رنگ رز خواست که خمی کند از کور و ...116شمارهٔ ۳۱۳: ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد ...117شمارهٔ ۳۱۴: زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!118شمارهٔ ۳۱۵: ساقیا،نور صبح روی نمود 119شمارهٔ ۳۱۶: سرمایه سعادت ما در دیار بود 120شمارهٔ ۳۱۷: صدبار فکر کردم و صد راه آزمود 121شمارهٔ ۳۱۸: عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود 122شمارهٔ ۳۱۹: «علم القرآن » ز «الرحمن » چه بود؟123شمارهٔ ۳۲۰: فتنه در خواب قیامت خفته بود 124شمارهٔ ۳۲۱: فرو ریختی باز در جام جود 125شمارهٔ ۳۲۲: کسی که شیوه حکمت گرفت گوی ربود 126شمارهٔ ۳۲۳: «یحبه و یحبونم » چنین فرمود:127شمارهٔ ۳۲۴: این عشق و مودت اثر لطف خدا بود 128شمارهٔ ۳۲۵: گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود 129شمارهٔ ۳۲۶: روی زیبای تو چون شمع صفا خواهد بو ...130شمارهٔ ۳۲۷: مقام ما بسر کوی یار خواهد بود 131شمارهٔ ۳۲۸: تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بو ...132شمارهٔ ۳۲۹: هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بو ...133شمارهٔ ۳۳۰: بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد ب ...134شمارهٔ ۳۳۱: گر با تو دمی محرم اسرار توان بود 135شمارهٔ ۳۳۲: صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود 136شمارهٔ ۳۳۳: چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود 137شمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود 138شمارهٔ ۳۳۵: از افق مکرمت صبح سعادت دمید 139شمارهٔ ۳۳۶: تعینات جهان در میان بیم و امید 140شمارهٔ ۳۳۷: دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید 141شمارهٔ ۳۳۸: صبح ازل ز مشرق انوار بردمید 142شمارهٔ ۳۳۹: منم و چشم رمد دیده و نور خورشید 143شمارهٔ ۳۴۰: نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟144شمارهٔ ۳۴۱: «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید ...145شمارهٔ ۳۴۲: طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش ...146شمارهٔ ۳۴۳: بانگ مستان خرابات فنا می آید 147شمارهٔ ۳۴۴: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید 148شمارهٔ ۳۴۵: بوی عشق از نفس باد صبا می آید 149شمارهٔ ۳۴۶: از خم صفا جام می ناب بیارید 150شمارهٔ ۳۴۷: از خم صفا باده چون قند بیارید 151شمارهٔ ۳۴۸: خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رس ...152شمارهٔ ۳۴۹: درد مرا نوبت درمان رسید 153شمارهٔ ۳۵۰: موسی بکوه طور بنور عیان رسید 154شمارهٔ ۳۵۱: دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید 155شمارهٔ ۳۵۲: هر کرا جرعه می داد بسر گردانید 156شمارهٔ ۳۵۳: صفیر مرغ جان اسرار گوید 157شمارهٔ ۳۵۴: دلم از قصه هجران چه گوید؟158شمارهٔ ۳۵۵: در پس آیینه چیست باز نمایید 159شمارهٔ ۳۵۶: با ما سخن از خرقه و سجاده مگویید 160شمارهٔ ۳۵۷: از باده گلگون قدری هست بگویید 161شمارهٔ ۳۵۸: از پیر مغان گر خبری هست بگویید 162شمارهٔ ۳۵۹: در مجلس ما جز سخن یار مگویید 163شمارهٔ ۳۶۰: گدایی می کنم زان یار دلبر 164شمارهٔ ۳۶۱: هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه م ...165شمارهٔ ۳۶۲: اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار 166شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران د ...167شمارهٔ ۳۶۴: بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نز ...168شمارهٔ ۳۶۵: جام جمست این دل بیچاره، گوش دار 169شمارهٔ ۳۶۶: در داستان عشق تفصی نمود یار 170شمارهٔ ۳۶۷: درد سری میدهد زحمت رنج خمار 171شمارهٔ ۳۶۸: رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آ ...172شمارهٔ ۳۶۹: ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر 173شمارهٔ ۳۷۰: ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار 174شمارهٔ ۳۷۱: ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار 175شمارهٔ ۳۷۲: سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی ...176شمارهٔ ۳۷۳: عزت عشق بود غیرت یار 177شمارهٔ ۳۷۴: غلطی نیست در حساب و شمار 178شمارهٔ ۳۷۵: قصه ای نو رسید از اسرار:179شمارهٔ ۳۷۶: لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکا ...180شمارهٔ ۳۷۷: ماییم و جام باده و سودای آن نگار 181شمارهٔ ۳۷۸: مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار ...182شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 183شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 184شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 185شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 186شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 187شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...188شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...189شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...190شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 191شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...192شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 193شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...194شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 195شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 196شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 197شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 198شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 199شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 200شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 201شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 202شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 203شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...204شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...205شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 206شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 207شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 208شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...209شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 210شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 211شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 212شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟213شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...214شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...215شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 216شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 217شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 218شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 219شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 220شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 221شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 222شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 223شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...224شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟225شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 226شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 227شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 228شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...229شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 230شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...231شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 232شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 233شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 234شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 235شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 236شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 237شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 238شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 239شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 240شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 241شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...242شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 243شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 244شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...245شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...246شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 247شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...248شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 249شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 250شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 251شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟252شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 253شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 254شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 255شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 256شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 257شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 258شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 259شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 260شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 261شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 262شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟263شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 264شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 265شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 266شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 267شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...268شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 269شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 270شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 271شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 272شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 273شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 274شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 275شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 276شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 277شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 278شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 279شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 280شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...281شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...282شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...283شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...284شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟285شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟286شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟287شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 288شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 289شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 290شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 291شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...292شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...293شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 294شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 295شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 296شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 297شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 298شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 299شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...300شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 301شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 302شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...303شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...304شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...305شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 306شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 307شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...308شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...309شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 310شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...311شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 312شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 313شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...314شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 315شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 316شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...317شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...318شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 319شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 320شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 321شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...322شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...323شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 324شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...325شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...326شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...327شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...328شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟329شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...330شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »331شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 332شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 333شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 334شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 335شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 336شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 337شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 338شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 339شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...340شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...341شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...342شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 343شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 344شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 345شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 346شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 347شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 348شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...349شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 350شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 351شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 352شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 353شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 354شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...355شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 356شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 357شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟358شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 359شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 360شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 361شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 362شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...363شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 364شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 365شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...366شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 367شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...368شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...369شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...370شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 371شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...372شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 373شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 374شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...375شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »376شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 377شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 378شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 379شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟380شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 381شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 382شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 383شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 384شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...385شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...386شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 387شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...388شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 389شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...390شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 391شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 392شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 393شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 394شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...395شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...396شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 397شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 398شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 399شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...400شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 401شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 402شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...403شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 404شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 405شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 406شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 407شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...408شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 409شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 410شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 411شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 412شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 413شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 414شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 415شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 416شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 417شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 418شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 419شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 420شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 421شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 422شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...423شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...424شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 425شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 426شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 427شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...428شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...429شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 430شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 431شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 432شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 433شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...434شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 435شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟436شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟437شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 438شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...439شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 440شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 441شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟442شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 443شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 444شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...445شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 446شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 447شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 448شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 449شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 450شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 451شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 452شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...453شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 454شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...455شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟456شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 457شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 458شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 459شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...460شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 461شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 462شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 463شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 464شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 465شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...466شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...467شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...468شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 469شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 470شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...471شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :472شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 473شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 474شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 475شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 476شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 477شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟478شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 479شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 480شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 481شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 482شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 483شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 484شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 485شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...486شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ