بهر کجا که رسد عشق شاه محترمست
صفات عشق تو گفتن نشانه کرمست
مرو بپیش، که ترسم که باز گردانند
که علت حدثان نفی معنی قدمست
بدان که: جان تهی همچو جسم بی جانست
نخواهمش بکف آرم، اگرچه جام جمست
رقیب خواست که آزار من کند ز حسد
حبیب گفت: مرنجان، که آهوی حرمست
ندای دوست بجانها نمیرسد دایم
ندای او نشنیدن نشانه صممست
میان صومعه دیدیم طاعتست و نماز
بکوی عشق رسیدیم عاشقان همه مست
شراب عشق بمی خوارگان مجلس ده
حدیث زاهد خودبین مگو، که کم ز کمست
رقیب واقعه عشق را نمی داند
بپیش مردم عارف رقیب کالعدمست
قلم برندی قاسم زدند روز ازل
همه حکایت دل مقتضای آن رقمست