به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۱۶۶: گر جمله تویی تو، نیک و بد چیست؟

850عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

گر جمله تویی تو، نیک و بد چیست؟
ور جمله منم، پس این عدد چیست؟
گر جمله یکیست در حقیقت
فی الجمله حدیث نیک و بد چیست؟
حاجت بمدد ندارد آن یار
پس بانگ و فغان این مدد چیست؟
چون جمله کن و مکن ازو خاست
موقوف بفتوی خرد چیست؟
گفتی که: حدت زنم برین قول
از بهر خدا بگو: که حد چیست؟
گر بحر وجود نیست در جوش
این کوشش و جوشش ز بد چیست؟
چون جمله قبول حضرت اوست
قاسم، سخن قبول ورد چیست؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۶۵: چون روی تو ز مصحف تنزیه آیتیست 2شمارهٔ ۱۶۶: گر جمله تویی تو، نیک و بد چیست؟3شمارهٔ ۱۶۷: ای بت عیار من، نام تو امروز چیست؟4شمارهٔ ۱۶۸: ای دوست، حکایت نهان چیست؟5شمارهٔ ۱۶۹: همه دردست درین واقعه، پس درمان چی ...6شمارهٔ ۱۷۰: بخون آغشته ام، درمان من چیست؟7شمارهٔ ۱۷۱: آنکه دل بر دست و دارد قصد جان پید ...8شمارهٔ ۱۷۲: عاشق روی ترا خرقه و زنار یکیست 9شمارهٔ ۱۷۳: پیوسته دلم در غم آن یار گرامیست 10شمارهٔ ۱۷۴: میان مجلس رندان حدیث فردا نیست 11شمارهٔ ۱۷۵: بیا، بیا، که مرا با تو نسبت جا نی ...12شمارهٔ ۱۷۶: حلقه بر در مزن، که بارت نیست 13شمارهٔ ۱۷۷: حلقه بر در مزن، که راهت نیست 14شمارهٔ ۱۷۸: همه کار و بار جهان هیچ نیست 15شمارهٔ ۱۷۹: تا با خودم از خودم خبر نیست 16شمارهٔ ۱۸۰: در بزم یار باده ناخوشگوار نیست 17شمارهٔ ۱۸۱: از تو بمقصود ره دور نیست 18شمارهٔ ۱۸۲: بی جمالت بوستان عیش ما را نور نیس ...19شمارهٔ ۱۸۳: بی یاد دوست در دل مستان سرور نیست 20شمارهٔ ۱۸۴: عاشقان در جمع با یارند و این بس د ...21شمارهٔ ۱۸۵: دل را ز جان گزیر وز جانان گزیر نی ...22شمارهٔ ۱۸۶: جان ما را دولت عشق رخت امروز نیست 23شمارهٔ ۱۸۷: شکی نماند که جز دوست در جهان کس ن ...24شمارهٔ ۱۸۸: بی جام عشق عیش دل ما تمام نیست 25شمارهٔ ۱۸۹: پیر ما جامیست، اما در خور این جام ...26شمارهٔ ۱۹۰: از دولت دیدار تو دل را غم جان نیس ...27شمارهٔ ۱۹۱: بجز وصلت حیات جاودان نیست 28شمارهٔ ۱۹۲: چو رویت تازه گل در بوستان نیست 29شمارهٔ ۱۹۳: بپیش مردم نادیده این سخن شینیست 30شمارهٔ ۱۹۴: خلق گویند که: در عشق بلیاتی نیست 31شمارهٔ ۱۹۵: هرکه را نفی فراوان شد و اثباتی نی ...32شمارهٔ ۱۹۶: از یار سفر کرده کسی را خبری نیست 33شمارهٔ ۱۹۷: در صومعه و دیر مغان هیچ سری نیست 34شمارهٔ ۱۹۸: ز بحر عشق تو هر قطره ای چو دریایی ...35شمارهٔ ۱۹۹: چراغ مرد معنی آشناییست 36شمارهٔ ۲۰۰: هرکجا در دو جهان عاشق روشن راییست 37شمارهٔ ۲۰۱: مرا با روی تو پیوسته روییست 38شمارهٔ ۲۰۲: باغبانا، بجهان تخم نکو باید کاشت 39شمارهٔ ۲۰۳: باز شوری بمحلت زد، ازین کو بگذشت 40شمارهٔ ۲۰۴: در شرح آن جمال بیانها ز حد گذشت 41شمارهٔ ۲۰۵: دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت 42شمارهٔ ۲۰۶: چشم سرمست تو ما را بستم کاری کشت 43شمارهٔ ۲۰۷: ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما ...44شمارهٔ ۲۰۸: ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت 45شمارهٔ ۲۰۹: هرگز هوای وصل تو از جان ما نرفت 46شمارهٔ ۲۱۰: جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخان ...47شمارهٔ ۲۱۱: دیدمش دوش که :سرمست و خرامان میرف ...48شمارهٔ ۲۱۲: اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت 49شمارهٔ ۲۱۳: با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت 50شمارهٔ ۲۱۴: در حسن و جمالی که تو داری چه توان ...51شمارهٔ ۲۱۵: بحق صحبت دیرین مرا مران بخجالت 52شمارهٔ ۲۱۶: ای رهنمای ملک معانی، چه گویمت؟53شمارهٔ ۲۱۷: ای پرتو جمال الهی،چه گویمت؟54شمارهٔ ۲۱۸: ای دل، چو پیش آمد غمی،آن را فرج د ...55شمارهٔ ۲۱۹: من و معشوق و جام ناب صباح 56شمارهٔ ۲۲۰: عشق تو مرا از هر دو جهان ساخت مجر ...57شمارهٔ ۲۲۱: ای دل و جان گرامی به تمنای تو شاد 58شمارهٔ ۲۲۲: بسودای تو خوش حالیم و دلشاد 59شمارهٔ ۲۲۳: بسیار سعی کردم و بسیار اجتهاد 60شمارهٔ ۲۲۴: جام در پای صراحی سر نهاد 61شمارهٔ ۲۲۵: دریغ باشد ازین چار سوی کون و فساد 62شمارهٔ ۲۲۶: سفر گزیدم ازین آستان کون و فساد 63شمارهٔ ۲۲۷: ما همه شیداییان بودیم و مستان ودا ...64شمارهٔ ۲۲۸: هزار شکر که سلطان عشق جان را داد 65شمارهٔ ۲۲۹: بنده پیر مغانیم، که جاویدان باد 66شمارهٔ ۲۳۰: حدم آن کس زند که بادم داد 67شمارهٔ ۲۳۱: ساقیم باده داد و بادم داد 68شمارهٔ ۲۳۲: نگین سلیمان بدیوان که داد؟69شمارهٔ ۲۳۳: ساقی مرا ز باده ناب مغانه داد 70شمارهٔ ۲۳۴: تو آن دری که در عمان نگنجد 71شمارهٔ ۲۳۵: ابر سودای تو آن لحظه که توفان بار ...72شمارهٔ ۲۳۶: دلم از جور تو بسیار شکایت دارد 73شمارهٔ ۲۳۷: ز ذوق عالم عرفان کجا خبر دارد 74شمارهٔ ۲۳۸: دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد 75شمارهٔ ۲۳۹: نقاره سحری قصه ای نهان دارد 76شمارهٔ ۲۴۰: آن خواجه سر بشر ندارد 77شمارهٔ ۲۴۱: مرا سودای او دیوانه دارد 78شمارهٔ ۲۴۲: بپیش اهل سیادت سعادتی دارد 79شمارهٔ ۲۴۳: دلم از شیوه شیرین تو شوری دارد 80شمارهٔ ۲۴۴: هر دلی در دو جهان چشم و چراغی دار ...81شمارهٔ ۲۴۵: جانم از نرگس مخمور تو جاهی دارد 82شمارهٔ ۲۴۶: جانم از دولت درد تو دوایی دارد 83شمارهٔ ۲۴۷: در ولای تو دلم حسن وفایی دارد 84شمارهٔ ۲۴۸: من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟85شمارهٔ ۲۴۹: تا که از جور زمان بر جگرم ریش رسد ...86شمارهٔ ۲۵۰: چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد 87شمارهٔ ۲۵۱: تا به کی این دل من واله و شیدا با ...88شمارهٔ ۲۵۲: تا به کی خاطر من واله و شیدا باشد ...89شمارهٔ ۲۵۳: در قیامت همه کس طالب و جویا باشد 90شمارهٔ ۲۵۴: طور سینا چه بود؟ سینه دانا باشد 91شمارهٔ ۲۵۵: گر همه میل دلت جانب سلما باشد 92شمارهٔ ۲۵۶: هر کرا در دل و جان عشق و تولا باش ...93شمارهٔ ۲۵۷: هر که او را هوس منصب اعلا باشد 94شمارهٔ ۲۵۸: مرا گر اندرون پر نار باشد 95شمارهٔ ۲۵۹: ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد 96شمارهٔ ۲۶۰: مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد 97شمارهٔ ۲۶۱: مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد 98شمارهٔ ۲۶۲: تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد 99شمارهٔ ۲۶۳: عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد 100شمارهٔ ۲۶۴: گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد 101شمارهٔ ۲۶۵: گر دلم عید ترا لایق قربان باشد 102شمارهٔ ۲۶۶: کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباش ...103شمارهٔ ۲۶۷: نه از خطاست که در ابروی تو چین با ...104شمارهٔ ۲۶۸: بپیش درد من درمان چه باشد؟105شمارهٔ ۲۶۹: رنگرز و رنگرزی دیر شد 106شمارهٔ ۲۷۰: از دولت وصال تو کارم بکام شد 107شمارهٔ ۲۷۱: آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد 108شمارهٔ ۲۷۲: درمان طلب کردم بسی،این درد را درم ...109شمارهٔ ۲۷۳: باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد 110شمارهٔ ۲۷۴: شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد 111شمارهٔ ۲۷۵: روی هرکس که باندازه مرآت آمد 112شمارهٔ ۲۷۶: باده از خم ارادت بسعادت آمد 113شمارهٔ ۲۷۷: بر دلم بار غم عشق بغایت آمد 114شمارهٔ ۲۷۸: آن ماه دل افروز که رشک قمر آمد 115شمارهٔ ۲۷۹: امروز بار دیگر آن ماه دلبر آمد 116شمارهٔ ۲۸۰: باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد 117شمارهٔ ۲۸۱: نهال دولتم را گل بر آمد 118شمارهٔ ۲۸۲: چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد 119شمارهٔ ۲۸۳: شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد 120شمارهٔ ۲۸۴: باز، ز خم باده های ناب بر آمد 121شمارهٔ ۲۸۵: یار ببازار کاینات برآمد 122شمارهٔ ۲۸۶: آن یار چو ناگاه ببازار برآمد 123شمارهٔ ۲۸۷: چون ماه من از مشرق انوار بر آمد 124شمارهٔ ۲۸۸: چون ماه نو از مشرق انوار برآمد 125شمارهٔ ۲۸۹: دلدار من از خانه ببازار برآمد 126شمارهٔ ۲۹۰: دمید صبح سعادت،که یار باز آمد 127شمارهٔ ۲۹۱: ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد 128شمارهٔ ۲۹۲: آخر،ای شوخ جهان،عشوه گری با ما چن ...129شمارهٔ ۲۹۳: در هوایت عاشقان مستمند 130شمارهٔ ۲۹۴: چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند 131شمارهٔ ۲۹۵: مرا اگر تو ندانی حبیب می داند 132شمارهٔ ۲۹۶: حالت جان مرا پیر مغان میداند 133شمارهٔ ۲۹۷: در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نما ...134شمارهٔ ۲۹۸: منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نمان ...135شمارهٔ ۲۹۹: در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند 136شمارهٔ ۳۰۰: چند در مسجد و در صومعه غارت کردند 137شمارهٔ ۳۰۱: عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدن ...138شمارهٔ ۳۰۲: اندرین دور، که مستان طریقت خوارند 139شمارهٔ ۳۰۳: هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند 140شمارهٔ ۳۰۴: آنان که بجز روی تو جایی نگرانند 141شمارهٔ ۳۰۵: خرده بینان طریقت همه صرافانند 142شمارهٔ ۳۰۶: آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود 143شمارهٔ ۳۰۷: ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقص ...144شمارهٔ ۳۰۸: بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود 145شمارهٔ ۳۰۹: بیمن دولت محبوب عاقبت محمود 146شمارهٔ ۳۱۰: تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود 147شمارهٔ ۳۱۱: دل آینه صورت و معنیست عجب بود 148شمارهٔ ۳۱۲: رنگ رز خواست که خمی کند از کور و ...149شمارهٔ ۳۱۳: ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد ...150شمارهٔ ۳۱۴: زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!151شمارهٔ ۳۱۵: ساقیا،نور صبح روی نمود 152شمارهٔ ۳۱۶: سرمایه سعادت ما در دیار بود 153شمارهٔ ۳۱۷: صدبار فکر کردم و صد راه آزمود 154شمارهٔ ۳۱۸: عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود 155شمارهٔ ۳۱۹: «علم القرآن » ز «الرحمن » چه بود؟156شمارهٔ ۳۲۰: فتنه در خواب قیامت خفته بود 157شمارهٔ ۳۲۱: فرو ریختی باز در جام جود 158شمارهٔ ۳۲۲: کسی که شیوه حکمت گرفت گوی ربود 159شمارهٔ ۳۲۳: «یحبه و یحبونم » چنین فرمود:160شمارهٔ ۳۲۴: این عشق و مودت اثر لطف خدا بود 161شمارهٔ ۳۲۵: گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود 162شمارهٔ ۳۲۶: روی زیبای تو چون شمع صفا خواهد بو ...163شمارهٔ ۳۲۷: مقام ما بسر کوی یار خواهد بود 164شمارهٔ ۳۲۸: تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بو ...165شمارهٔ ۳۲۹: هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بو ...166شمارهٔ ۳۳۰: بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد ب ...167شمارهٔ ۳۳۱: گر با تو دمی محرم اسرار توان بود 168شمارهٔ ۳۳۲: صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود 169شمارهٔ ۳۳۳: چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود 170شمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود 171شمارهٔ ۳۳۵: از افق مکرمت صبح سعادت دمید 172شمارهٔ ۳۳۶: تعینات جهان در میان بیم و امید 173شمارهٔ ۳۳۷: دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید 174شمارهٔ ۳۳۸: صبح ازل ز مشرق انوار بردمید 175شمارهٔ ۳۳۹: منم و چشم رمد دیده و نور خورشید 176شمارهٔ ۳۴۰: نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟177شمارهٔ ۳۴۱: «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید ...178شمارهٔ ۳۴۲: طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش ...179شمارهٔ ۳۴۳: بانگ مستان خرابات فنا می آید 180شمارهٔ ۳۴۴: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید 181شمارهٔ ۳۴۵: بوی عشق از نفس باد صبا می آید 182شمارهٔ ۳۴۶: از خم صفا جام می ناب بیارید 183شمارهٔ ۳۴۷: از خم صفا باده چون قند بیارید 184شمارهٔ ۳۴۸: خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رس ...185شمارهٔ ۳۴۹: درد مرا نوبت درمان رسید 186شمارهٔ ۳۵۰: موسی بکوه طور بنور عیان رسید 187شمارهٔ ۳۵۱: دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید 188شمارهٔ ۳۵۲: هر کرا جرعه می داد بسر گردانید 189شمارهٔ ۳۵۳: صفیر مرغ جان اسرار گوید 190شمارهٔ ۳۵۴: دلم از قصه هجران چه گوید؟191شمارهٔ ۳۵۵: در پس آیینه چیست باز نمایید 192شمارهٔ ۳۵۶: با ما سخن از خرقه و سجاده مگویید 193شمارهٔ ۳۵۷: از باده گلگون قدری هست بگویید 194شمارهٔ ۳۵۸: از پیر مغان گر خبری هست بگویید 195شمارهٔ ۳۵۹: در مجلس ما جز سخن یار مگویید 196شمارهٔ ۳۶۰: گدایی می کنم زان یار دلبر 197شمارهٔ ۳۶۱: هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه م ...198شمارهٔ ۳۶۲: اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار 199شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران د ...200شمارهٔ ۳۶۴: بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نز ...201شمارهٔ ۳۶۵: جام جمست این دل بیچاره، گوش دار 202شمارهٔ ۳۶۶: در داستان عشق تفصی نمود یار 203شمارهٔ ۳۶۷: درد سری میدهد زحمت رنج خمار 204شمارهٔ ۳۶۸: رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آ ...205شمارهٔ ۳۶۹: ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر 206شمارهٔ ۳۷۰: ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار 207شمارهٔ ۳۷۱: ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار 208شمارهٔ ۳۷۲: سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی ...209شمارهٔ ۳۷۳: عزت عشق بود غیرت یار 210شمارهٔ ۳۷۴: غلطی نیست در حساب و شمار 211شمارهٔ ۳۷۵: قصه ای نو رسید از اسرار:212شمارهٔ ۳۷۶: لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکا ...213شمارهٔ ۳۷۷: ماییم و جام باده و سودای آن نگار 214شمارهٔ ۳۷۸: مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار ...215شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 216شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 217شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 218شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 219شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 220شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...221شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...222شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...223شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 224شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...225شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 226شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...227شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 228شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 229شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 230شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 231شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 232شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 233شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 234شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 235شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 236شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...237شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...238شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 239شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 240شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 241شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...242شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 243شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 244شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 245شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟246شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...247شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...248شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 249شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 250شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 251شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 252شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 253شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 254شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 255شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 256شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...257شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟258شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 259شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 260شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 261شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...262شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 263شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...264شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 265شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 266شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 267شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 268شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 269شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 270شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 271شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 272شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 273شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 274شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...275شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 276شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 277شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...278شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...279شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 280شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...281شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 282شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 283شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 284شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟285شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 286شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 287شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 288شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 289شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 290شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 291شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 292شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 293شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 294شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 295شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟296شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 297شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 298شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 299شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 300شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...301شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 302شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 303شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 304شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 305شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 306شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 307شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 308شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 309شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 310شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 311شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 312شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 313شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...314شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...315شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...316شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...317شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟318شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟319شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟320شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 321شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 322شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 323شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 324شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...325شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...326شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 327شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 328شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 329شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 330شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 331شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 332شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...333شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 334شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 335شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...336شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...337شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...338شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 339شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 340شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...341شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...342شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 343شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...344شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 345شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 346شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...347شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 348شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 349شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...350شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...351شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 352شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 353شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 354شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...355شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...356شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 357شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...358شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...359شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...360شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...361شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟362شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...363شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »364شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 365شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 366شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 367شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 368شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 369شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 370شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 371شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 372شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...373شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...374شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...375شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 376شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 377شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 378شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 379شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 380شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 381شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...382شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 383شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 384شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 385شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 386شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 387شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...388شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 389شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 390شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟391شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 392شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 393شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 394شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 395شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...396شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 397شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 398شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...399شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 400شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...401شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...402شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...403شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 404شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...405شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 406شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 407شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...408شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »409شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 410شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 411شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 412شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟413شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 414شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 415شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 416شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 417شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...418شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...419شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 420شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...421شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 422شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...423شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 424شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 425شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 426شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 427شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...428شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...429شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 430شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 431شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 432شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...433شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 434شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 435شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...436شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 437شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 438شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 439شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 440شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...441شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 442شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 443شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 444شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 445شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 446شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 447شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 448شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 449شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 450شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 451شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 452شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 453شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 454شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 455شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...456شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...457شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 458شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 459شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 460شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...461شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...462شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 463شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 464شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 465شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 466شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...467شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 468شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟469شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟470شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 471شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...472شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 473شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 474شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟475شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 476شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 477شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...478شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 479شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 480شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 481شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 482شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 483شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 484شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 485شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...486شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 487شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...488شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟489شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 490شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 491شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 492شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...493شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 494شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 495شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 496شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 497شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 498شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...499شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...500شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...501شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 502شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 503شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...504شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :505شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 506شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 507شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 508شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 509شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 510شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟511شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 512شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 513شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 514شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 515شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 516شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 517شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 518شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...519شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ