کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای پرتو جمال ترا بنده آفتاب
    وز پرتو جمال تو فرخنده آفتاب
    چون دید از آن جمال که یک لمعه بیش نیست
    از شوق نور روی تو زد خنده آفتاب
    اندر سماع در همه جا پرتو تو دید
    این بد سبب که جست پراکنده آفتاب
    تو آب زندگانی و جانها گدای تست
    از آفتاب روی تو شد زنده آفتاب
    تو پادشاه حسنی و حسن تو «لم یزل »
    باتیغ حکم تو سپر افکنده آفتاب
    تا آفتاب روی ترا دید سجده کرد
    در پرتو جمال تو شرمنده آفتاب
    قاسم، نثار مقدم آن شاه دل فروز
    جیب و دهان خود بزر آگنده آفتاب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha