کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای ز بالای تو طوطی در کنار آئینه را
    وز گل روی تو سامان بهار آئینه را
    صبح را رشگ رخت افکنده است از چشم خویش
    دیگر از خورشید ننهد در کنار آئینه را
    زلف دلبند تو چون حیران خود می بیندش
    بخشد از هر حلقه چشم سرمه دار آئینه را
    در طریقت دل برنگ و بوی دادن ابلهیست
    کس نمی آراید از نقش و نگار آئینه را
    قیمت روشندلان بنگر که در روز مصاف
    شیر مردان حرزجان سازند چار آئینه را
    اینچنین کز رشک رویت دست بر سر می زند
    می سزد گر کس نسازد دسته دار آئینه را
    دل مدام از گرد غمهای تو می بالد بخویش
    در دیار عشق می باید غبار آئینه را
    برق حسنش نه همی بر خرمن ما زد کلیم
    کرد خاکسترنشین چون ما هزار آئینه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha