کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بلب از شوق پابوس تو جان ناتوان آمد
    چنان آسان که گفتی حرف از دل بر زبان آمد
    تو بی پروا ندیدی تا هما بر استخوان ما
    ندانستی که گاهی بر سر ما می توان آمد
    بخون خوردن چنان دل عادتی دارد که جام می
    بدست هر که دید از شوق آبش در دهان آمد
    بکج رفتاری و ناراستی عالم چنین مایل
    چسان تیر مراد ما تواند بر نشان آمد
    بیادم می دهد شیرینی کنج قناعت را
    بخاطر هر که آن کنج لب شکرفشان آمد
    میان شاهدان باغ هم رشک و حسد دیدم
    بجوش از غیرت گلنار خون ارغوان آمد
    نداند گر کسی راه گلستان را در این موسم
    بگلشن از صدای خنده گل می توان آمد
    بامید خلاصی دست و پائی می زند سعیم
    در آن دریا که نتوانست ساحل بر کران آمد
    کلیم ار عندلیب دل ز دام آمد سوی گلشن
    نه بهر گل که از بهر وداع آشیان آمد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha