کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چشم بدمست تو چون عربده بنیاد کند
    بدلم هر مژه را خنجر جلاد کند
    رحم در عالم اگر هست اجل دارد و بس
    کاین همه طایر روح از قفس آزاد کند
    خاک ارباب ریا را ز رواج باطل
    روزگار آورد و سبحه زهاد کند
    صاحب حوصله دل سوختگان می باشند
    کس ندیدست که شمعی گله از باد کند
    دختر رز که فلک داد بخونش فتوی
    بیش ازین نیست گناهش که دلی شاد کند
    گر دل این مخزن کینه است که مردم دارند
    هر که یکدل شکند کعبه ای آباد کند
    سوی شمع آن بت خود کام نبیند هرگز
    که مباد از جگر سوختگان یاد کند
    دست مشاطه برخسار عروسان نکند
    آنچه با چهره کس سیلی استاد کند
    پیش خواری زوطن دیده نباشد بیجا
    دجله گر سعی بویرانی بغداد کند
    چه کند کاوش او با دل چون موم کلیم
    مژه ات کاینه را شانه فولاد کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha