کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زتیغ تو بر دل در آشنائی
    گشادیم شاید ازین در در آئی
    نگه را بمژگان رسان، چند باشد
    میان دو همخانه ناآشنائی
    سر الفت ابروان تو گردم
    که یک مو ندارند از هم جدائی
    به پیش فریبنده چشم تو میرم
    که مژگان ز مژگان کند دلربائی
    بدریوزه خاکپایت بتان را
    شود دیده ها کاسه های گدائی
    براه تو ای صید وحشی ز هر سو
    شد از دیده دامها روشنائی
    ترا شمع در هیچ بزمی نبیند
    که نگدازد از خجلت خودنمائی
    زبر گشته مژگانت آخر نپرسی
    که رو بر قفا از چه بی جدائی
    کلیم آتش داغت افسرده گشته
    منه دل برین چشم بی روشنائی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha