کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مرا مسوز که نازت ز کبریا افتد
    چو خس تمام شود شعله هم ز پا افتد
    غم زمانه ز ما بیدلان ندارد رنگ
    بسان دزد که در خانه گدا افتد
    لباس فقر بزاری نصیب هر کس نیست
    خوشا تنی که بر آن نقش بوریا افتد
    دلم ز همرهی اشک وانمی ماند
    نه آتشی است که از کاروان جدا افتد
    تلافی ار نکند روزگار عقده گشاست
    گره ز هر چه گشاید بکار ما افتد
    بغیر دیده که از گریه آب و تابش رفت
    که دیده ز آب روان خانه از صفا افتد
    چو قرعه در بدنم استخوان شکسته شود
    ز ضعف گر بسرم سایه هما افتد
    کشنده تر ز مرض منت طبیبان است
    خوشست درد بشرطی که بیدوا افتد
    حریص چشم طمع دارد از کریم و لئیم
    مگس بخوان شه و کاسه گدا افتد
    اگر حمایت فقرش کند سپرداری
    نمی گذارد کاتش ببوریا افتد
    سیاه روزی ما رنگ بست خواهد شد
    کلیم اگر بمن آن چشم سرمه سا افتد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha