کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نبود عجب که باشد سرگشته صدهزارش
    آنشاخ گل که گردد برگرد سر بهارش
    غلطد بر آن بناگوش از موج زلف دیگر
    در آب عارض افتد چون عکس گوشوارش
    بر قامت شهیدان خیاط عشق دوزد
    پیراهنی که باشد از زخم پود و تارش
    با آنکه ناوک او در صید پر بر آرد
    از درد انتظارش لاغر شود شکارش
    دامان عصمت او از باده تر نباشد
    کز برق حسن شد آب، آئینه در کنارش
    بر لوح تربت ما ای همنشین رقم کن
    اینست آنکه شمعی نگریست بر مزارش
    هر شاخ گل که باشد عارض زبلبل خود
    خارش زپا برون کن وز سینه خار خارش
    از کام بخشی دهر منت مکش که ندهد
    کام دلی که ارزد وصلش بانتظارش
    خشک وتر زمانه زنگ بقا ندارد
    معلوم می توان کرد از شبنم و شرارش
    عاقل از آن ز دنیا گیرد کناره کاین بحر
    هر گوهری که دارد افتاده بر کنارش
    دیگر کلیم زردی از هیچ رو نه بیند
    روئی که سرخ دارد سیلی روزگارش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha