کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تو ز روی مهربانی بمیان مگر در آئی
    که کنند صلح با هم شب ما و روشنائی
    دل خونچکان بزلف تو هنوز هست خندان
    که شود ز دستباری کف شانه ها حنائی
    برهش قدم ز سر کن، بفکن کلاه نخوت
    که بکام خویش سالک رسد از برهنه پائی
    ز طلب همان چو حرمان کندت شکسته خاطر
    که شکستگی گدا را بود آلت گدائی
    پر تیر چون ندارم که ز مردمان گریزم
    چو هدف نهاده ام تن بزبان آشنائی
    بشکنجه حوادث درم کف بخیلم
    بکدام آشنائی بزنم در رهائی
    ز پی قبول عامه به ریا بکوش زاهد
    چه روی بشهر کوران بامید خودنمائی
    خم زلف یار دارد سبق قناعت ما
    که شکست تا که باشد نخوریم مومیائی
    سر دیگ همت خود، فلک آنزمان گشاید
    که گدا بکاسه دستش نرسد ز بینوائی
    تو که صد وسیله جوئی که کسی بدامت آید
    ز کلیم بی بهانه ز چه می کنی جدائی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha