کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زحرف شکوه ایام لب چنان بستم
    که گر بنزد طبیب آمدم زبان بستم
    سیاهی شب آنزلف رنگ بست نبود
    که من در آن شکن طره آشیان بستم
    بکف عنان دو طوفان نگاه نتوان داشت
    چو راه گریه گشادم در فغان بستم
    نه همتست غم چشم خویش دارم گر
    نظر زدیدن این تیره خاکدان بستم
    خوشست درخور قدرت بلندپروازی
    وگرنه منهم احرام آسمان بستم
    جهان تنگ بسان دهان او هیچست
    ز شوق اوست اگر دل باینجهان بستم
    کسی طلسم سلامت نبسته است چو من
    زحرف نیک و بد مردمان زبان بستم
    نبودمور در افتادگی کمر بسته
    بخاکساری روزیکه من میان بستم
    شکسته بندم و آئین تازه ای دارم
    بسان قرعه شکستن بر استخوان بستم
    شدم ز بوسه آن خاک آستان محروم
    کلیم تا ز فغان خواب پاسبان بستم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha