کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل دامن مجاورت چشم تر گرفت
    با طفل اشک صحبت دیوانه در گرفت
    نقشم ز یمن فقر بافتادگی نشست
    نتوان بسان سایه ام از خاک برگرفت
    بیطالع از زلال خضر خون خورد که شمع
    جان کاستن وظیفه ز فیض سحر گرفت
    در باغ دهر جز بر پژمردگی نداد
    گوئی نهال بخت من آب از شرر گرفت
    آبی ز آبله برخ پای خفته زن
    باید ز پیش رفته رفیقان خبر گرفت
    زنگ از دلت بصیقل سامان نمی رود
    خواهی اگر ز آینه خود را زبر گرفت
    از دل حدیث آرزویت چون بنامه رفت
    از اشتیاق مور رقم بال و پر گرفت
    صحبت میان صافدلان هم بسر نرفت
    در روزگار ما دل آب از گهر گرفت
    چون کشور وجود عدم گرچه تنگ نیست
    آسوده تر کسی است که جا بیشتر گرفت
    صندل بخامه مال ز خوناب دل کلیم
    کز حرف اشتیاق منش دردسر گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha