کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل ز ناوکهای بیداد تو پیکانرا گرفت
    تشنه لب از ابر رحمت آب باران را گرفت
    پردلی کاری نمی سازد ز استیلای عشق
    شیر بگریزد دمی کانش نیستان را گرفت
    سهل باشد مملکت گیری بامداد سپاه
    نام من تنها تمام اقلیم ایران را گرفت
    تا نگاه افکنده ای تسخیر شهری کرده ای
    همچو بوی گل که تا برخواست بستان را گرفت
    در کنار آفتاب افتاده دایم تیره روز
    دود آه کیست کان زلف پریشان را گرفت
    موج ابروی ترا تا دیده از جا رفته است
    دیده من گرچه صد ره راه طوفان را گرفت
    چشم ما و دیده زنجیر را طالع یکیست
    خواب اگر لشکر کشد نتواند ایشان را گرفت
    کام بخشیهای گردون نیست جز داد و ستد
    تا لب نانی عطا فرمود دندان را گرفت
    گل بگلشن بسکه از اشکم فراوان شد کلیم
    بلبل از گل رخنه دیوار بستان را گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha