کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شادست
    ز یمن جور تو اقلیم درد آبادست
    اجل زهر غمم آسوده کرد و دانستم
    که شمع را اگر آسایشی است از با دست
    بآن رسیده که رامم شود، رمش ندهی
    دمی بخواب شو ای بخت وقت امدادست
    بهشت چون زبنی آدمست دلخوش دار
    که مانده از پدر این باغ و وقف اولادست
    زشرم قد تو در باغ سرو پابرجای
    چو بندگان بگریزد اگرچه آزادست
    هنوز تیشه سر از پیش برنمی دارد
    زبسکه منفعل از سعیهای فرهادست
    کسیکه زلف بپایش فتاده می بیند
    گمان برد که ز شمشاد سایه افتادست
    هلاک همت مرغ شکسته بال دلم
    که از شکاف قفس در کمین صیادست
    چه حاجتست بقاصد که نامه های کلیم
    بدست آه روان همچو کاغذ بادست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha