کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۶۲: جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شادست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شادست ز یمن جور تو اقلیم درد آبادست اجل زهر غمم آسوده کرد و دانستم که شمع را اگر آسایشی است از با دست بآن رسیده که رامم شود، رمش ندهی دمی بخواب شو ای بخت وقت امدادست بهشت چون زبنی آدمست دلخوش دار که مانده از پدر این باغ و وقف اولادست زشرم قد تو در باغ سرو پابرجای چو بندگان بگریزد اگرچه آزادست هنوز تیشه سر از پیش برنمی دارد زبسکه منفعل از سعیهای فرهادست کسیکه زلف بپایش فتاده می بیند گمان برد که ز شمشاد سایه افتادست هلاک همت مرغ شکسته بال دلم که از شکاف قفس در کمین صیادست چه حاجتست بقاصد که نامه های کلیم بدست آه روان همچو کاغذ بادست کلیم کاشانی