ز اختر طالع که مهر او همه کین است
خیر ندیدیم اگر چه خیر درین است
دوست بهیچم فروخت با همه زاری
یار فروشی درین زمانه همین است
آینه حسن و عشق روی برویند
شوری بختم از آن لب نمکین است
دیده عزیزست از سرشک جگر گون
قیمت خاتم باعتبار نگین است
در دل ما از غبار محنت گیتی
زخم جفاها چو جاده خاک نشین است
خوبی ظاهر مخر بهیچ که دریا
دشمن جان آمد و گشاده جبین است
صورت حال مرا چو روی نکویان
زلف پریشانی از یسار و یمین است
ریش بقدر عصا گذار که امروز
کوتهی ریش هتک حرمت دین است
در دل پر کلفت کلیم ز هجران
بسکه غبارست نقد داغ دفین است