کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست
    هر یک جدا جدا خط معزولی قواست
    دل در جوانی از پی صد کام می دود
    پیری که هست موسم آرام کم بهاست
    چشم دگر ز عینک گیرم بعاریت
    اکنون که وقت بستن دیده ز ماسواست
    ضعفم بجا گذاشته از خرمن وجود
    کاهی که در برابر صد کوه غم بجاست
    سامان ساز و برگ سراپا کجا بود
    در کلبه ام که موجه سیلاب بوریاست
    کی می دهد رهم بر آن پادشاه حسن
    این بخت دون که پست تر از همت گداست
    دستی که وانشد ز قناعت بنزد خلق
    انگشت او بیمن به از شهپر هماست
    خون حیا بگردن اهل طلب بود
    قتل گدا بقصد قصاص حیا رواست
    غم می خورم بجای غذا چون کنم کلیم
    اینست آن غذا که نه محتاج اشتهاست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha