کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۵۲: این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست هر یک جدا جدا خط معزولی قواست دل در جوانی از پی صد کام می دود پیری که هست موسم آرام کم بهاست چشم دگر ز عینک گیرم بعاریت اکنون که وقت بستن دیده ز ماسواست ضعفم بجا گذاشته از خرمن وجود کاهی که در برابر صد کوه غم بجاست سامان ساز و برگ سراپا کجا بود در کلبه ام که موجه سیلاب بوریاست کی می دهد رهم بر آن پادشاه حسن این بخت دون که پست تر از همت گداست دستی که وانشد ز قناعت بنزد خلق انگشت او بیمن به از شهپر هماست خون حیا بگردن اهل طلب بود قتل گدا بقصد قصاص حیا رواست غم می خورم بجای غذا چون کنم کلیم اینست آن غذا که نه محتاج اشتهاست کلیم کاشانی