کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۶۱: دل ز ناوکهای بیداد تو پیکانرا گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل ز ناوکهای بیداد تو پیکانرا گرفت تشنه لب از ابر رحمت آب باران را گرفت پردلی کاری نمی سازد ز استیلای عشق شیر بگریزد دمی کانش نیستان را گرفت سهل باشد مملکت گیری بامداد سپاه نام من تنها تمام اقلیم ایران را گرفت تا نگاه افکنده ای تسخیر شهری کرده ای همچو بوی گل که تا برخواست بستان را گرفت در کنار آفتاب افتاده دایم تیره روز دود آه کیست کان زلف پریشان را گرفت موج ابروی ترا تا دیده از جا رفته است دیده من گرچه صد ره راه طوفان را گرفت چشم ما و دیده زنجیر را طالع یکیست خواب اگر لشکر کشد نتواند ایشان را گرفت کام بخشیهای گردون نیست جز داد و ستد تا لب نانی عطا فرمود دندان را گرفت گل بگلشن بسکه از اشکم فراوان شد کلیم بلبل از گل رخنه دیوار بستان را گرفت کلیم کاشانی