کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بی سوز محبت نتوان دل به بتان بست
    داغی است غم عشق که بر خود نتوان بست
    جان کشته شیرین حرکاتیست که لعلش
    صد غنچه دهان را بیکی نکته زبان بست
    چون لب بگشودم که شکایت کنم از وی
    خندید و من سوخته را باز دهان بست
    از جان خود ای دلشدگان دست بشویید
    کان ظالم خونخواره به بیداد میان بست
    اهلی نتوانست از او قطع نظر کرد
    هرچند که چشم از رخ خوبان جهان بست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha