کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از یار مکن ناله و لب بسته ز غم باش
    گر همنفس آیینه یی حاضر دم باش
    در پرده ناموس محبت نتوان یافت
    ناموس خود آتش زن و چون شمع علم باش
    در عشق فراغت طلبی همت پست است
    مارا سر راحت نبود گو همه غم باش
    خوشباش اگرت چهره بخون سرخ کند یار
    هر رنگ که مقصود دل اوست تو هم باش
    از کشتن عشاق پشیمان مشو ایشوخ
    آنجا که تویی گو همه آفاق عدم باش
    با اهل نظر ترک جف غایت جورست
    زنهار که رحمی کن و در بند ستم باش
    اهلی که سگ تست اگر زد نفسی گرم
    او را بکرم عفو کن از اهل کرم باش
    از غیر ببر همدم این بی دل و دین باش
    تا چند چنانی نفسی نیز چنین باش
    چون ملک تو شد ملک ملاحت بوفا کوش
    آن خود همه آن تو بود در پی این باش
    باری چو ستم میکنی ای مه چو فلک کن
    ظاهر بنما مهر و نهان در پی کین باش
    من شاد بدرد غمی از جام وصالم
    گو بخش من از بزم وصال تو همین باش
    بی مهر پری مهر سلیمان چکند کس
    گو روی زمینش همه در زیر نگین باش
    با خلق مزن اشک صفت دم ز کدورت
    دل صاف کن و آینه روی زمین باش
    جاییکه کند جلوه گری زاغ چو طاووس
    اهلی تو چو سیمرغ برو گوشه نشین باش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha