کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روشنی بخش دلم شد تن غم پرور خویش
    روشنست آینه شمع ز خاکستر خویش
    سگ آن رند قلندر صفت شاه وشم
    کز سفال سگ او ساخته جام زر خویش
    من بیمار چنان زار شدم کز تن من
    هیچ فصاد بخون تر نکند نشتر خویش
    کعبه گر در نگشاید برخم گو مگشای
    تو گشا بر رخم ای کعبه دلها در خویش
    عاقبت گوی ز میدان ببرد چون چوگان
    هرکه با خاک رهت کرد برابر سر خویش
    بسکه از آتش می همچو گل افروخته یی
    لاله از دست تو بر سنگ زند ساغر خویش
    اهلی از سبز خط خود طمع وصل مکن
    که لبش طوطی جان را ندهد شکر خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha