کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل می تپد مگر خبر یار می رسد
    جان در ترددست که دلدار می رسد
    از چشمخانه رخت برون می برد غبار
    گویا که بوی پیرهن یار می رسد
    ای باغبان ز باغ برون رو که وصل گل
    یک روز هم به مرغ گرفتار می رسد
    چون درد من رسد به دوا کز هجوم شوق
    دل می رود ز دست چو دلدار می رسد
    با خاکسار خویش چنین سرگردان مباش
    از آفتاب فیض به دیوار می رسد
    شب زنده دارباش که شبنم به آفتاب
    از آبروی دیده بیدار می رسد
    رزق آنچنان خوش است که شیرین فتدبه دست
    زهرست روزیی که به یکبار می رسد
    جانی که می برد دل ما از قساوت است
    اینجا به دادآینه زنگار می رسد
    از کار من گره نگشوده است هیچ کس
    گاهی به داد آبله ام خار می رسد
    مستان ز فیل مست محابا نمی کنند
    زور فلک به مردم هشیار می رسد
    خواهد رسید رتبه صائب به مولوی
    گر مولوی به رتبه عطار می رسد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha