کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    برتو دوزخ شده از کثرت عصیان آتش
    ورنه در چشم خلیل است گلستان آتش
    زلف و خط چهره او را نتواند پوشید
    درته دامن شبهاست نمایان آتش
    دوزخ از سردی ایام بهشتی شده است
    می کند جلوه گل فصل زمستان آتش
    گر چه از سنگدلان است،ز خوی تو شده است
    چون شرر در جگر سنگ گریزان آتش
    دوزخ سوختگان صحبت بی مغزان است
    که به فریاد درآید زنیسان آتش
    برحذر باش ازان لب چو شود گرم عتاب
    طرفه شوری است چو افتد به نمکدان آتش
    ژاژ خارا نبود بی سخن پوچ،حیات
    می شود از خس و خاشاک فروزان آتش
    سرو دودی است که ازآتش گل خاسته است
    تا که زد از نفش گرم به بستان آتش ؟
    چه کند زخم زبان با جگر سوختگان ؟
    خار را گل کند از سینه سوزان آتش
    نیست از هیزم تر گریه آتش که شده است
    پیش رخسار عرقناک تو گریان آتش
    برق با شوخی مژگان تو دامی است به خاک
    هست باتندی خوی تو به فرمان آتش
    حسن یوسف کند آن روز جهان را روشن
    که ز رویش جهد از سیلی اخوان آتش
    در ته دامن فانوس گریزد صائب
    بس که داغ است ازان چهره خندان آتش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha