کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    لب خمیازه ما شد ز می ناب خموش
    که صدف می شود ازگوهر سیراب خموش
    بحر از پنجه مرجان نپذیرد آرام
    نشد از دست نوازش دل بیتاب خموش
    گریه برآتش بیتابی ماآب نزد
    که ز شبنم نشود مهر جهانتاب خموش
    نیست در صحبت اشراق زبانی درکار
    شمع آن به که بود در شب مهتاب خموش
    چه عجب درگل اگر دیده ماحیران شد
    که چو آیینه درین باغ شود آب خموش
    نیست بی داغ ملامت جگر چاک مرا
    نشود شمع درین گوشه محراب خموش
    شمع در پرده فانوس نیفتد ز زبان
    نشود چشم سخنگوی تو در خواب خموش
    چه کند مهر خموشی به لب شکوه ما؟
    نشود سیل گرانسنگ به گرداب خموش
    گریه و ناله بود لازم سرگردانی
    نیست ممکن شود از زمزمه دولاب خموش
    شد غبار خط او باعث تسکین دل را
    چاره خاک است چو آتش نشدازآب خموش
    روز روشن شب تاریک شود درنظرش
    هرکه را گشت چراغ دل بیتاب خموش
    شور من بیش شد ازسنگ ملامت صائب
    چه خیال است به کهسار شود آب خموش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha