کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    داغدار از عرق شرم شود نسرینش
    آب گردد ز اشارت بدن سیمینش
    بوی مشک ازنفس سوخته اش می آید
    در دل هرکه کند ریشه خط مشکینش
    این چه لطف است که چون سرو شود مینارنگ
    از بغل گیری آیینه تن سیمینش
    آب چون آینه رفتار فراموش کند
    سایه برآب روان گر فکند تمکینش
    نتوان بافت بغیر از لب و دندان نگار
    ماه عیدی که هم آغوش بودپروینش
    نه چنان چشم چو بادام تو تلخ افتاده است
    که شکر خواب به افسانه کند شیرینش
    سینه اش کان بدخشان شود از باده لعل
    هرکه از دست بود همچو سبو بالینش
    آتشی هست نهان در دل صائب که مدام
    می چکد خون چو کباب ازنفس رنگینش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha