کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    داغ است برگ عیش گلستان روزگار
    دود دل است سنبل و ریحان روزگار
    چون شمع تا تمام نسوزی نمی دهند
    خط امان ترا ز شبستان روزگار
    نتوان گرفت دامن موج سراب را
    زنهار دل مبند به سامان روزگار
    در نوشخند برق خطرهاست ،زینهار
    بازی مخور ز چهره خندان روزگار
    در چشم من ز خانه گورست تنگتر
    گر دلگشاست پیش تو ایوان روزگار
    رغبت به آب و نان بخیلان نمی شود
    دل خوردن است قسمت مهمان روزگار
    دندان به دل فشار کز این راه کرده اند
    جانهای پاک،رخنه به زندان روزگار
    داده است همچو دیده قربانیان نجات
    حیرت مرا ز خواب پریشان روزگار
    تا برده ایم سربه گریبان، ربوده ایم
    گوی سعادت از خم چوگان روزگار
    گردید توتیای قلم استخوان ما
    صائب ز بار منت احسان روزگار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha