کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر
    کز موجه سراب بود پود و تار عمر
    فرصت نمی دهد که بشویم ز دیده خواب
    از بس که تند می گذرد جویبار عمر
    برگ سفر بساز که با دست رعشه دار
    نتوان گرفت دامن باد بهار عمر
    کمتر بود ز صحبت برق و گیاه خشک
    در جسم زار جلوه ناپایدار عمر
    بر چهره من آنچه سفیدی کند نه موست
    گردی است مانده بررخم از رهگذار عمر
    آبی که ماند درته جو سبز می شود
    چون خضر زینهار مکن اختیار عمر
    زنگ ندامتی است که روزم سیاه ازوست
    در دست من ز نقره کامل عیار عمر
    دست از ثمر بشوی که هرگز نرسته است
    جز آه سرد، سنبلی از جویبار عمر
    فهمیده خرج کن نفس خود که بسته است
    در رشته نفس گهر آبدار عمر
    مشکل که سر برآورد از خاک روز حشر
    آن را که کرد بی ثمری شرمسار عمر
    زهری است زهر مرگ که شیرین نمی شود
    هرچند تلخ می گذرد روزگار عمر
    روز مبارکی است که با عشق بوده ام
    روز گذشته ای که بود در شمار عمر
    اشگ ندامتی است چو باران نوبهار
    چیزی که مانده است به من از بهار عمر
    تا چند بر صحیفه ایام چون قلم
    صائب به گفتگو گذرانی مدار عمر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha