کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر که می کوشد به تعمیر تن ویران خویش
    گل ز غفلت می زند بر رخنه زندان خویش
    ساده لوحی کز دوا انگیز شهوت می کند
    میکند بیدار دشمن رابه قصد جان خویش
    در حنا بندد ز غفلت پای خواب آلود را
    هرکه دارد سعی در رنگین دکان خویش
    می شود گنجینه گوهر حریم سینه اش
    می کشد چون کوه هرکس پای در دامان خویش
    خضر ره گم کرده ای هرگز درین وادی نشد
    چون جرس دارم دلی صد چاک از فغان خویش
    درد را درمان کند دندان فشردن بر جگر
    از طبیبان چند جست و جو کنی درمان خویش؟
    از دلم شد خارخار شادمانی ریشه کن
    غنچه تا زد غوطه در خون ازلب خندان خویش
    چون نکردی راست کار خود به قد چون سنان
    گویی از میدان ببر باقد چون چوگان خویش
    دست جرأت خون ناحق را بلند افتاده است
    قاتل ما جمع می سازد عبث دامان خویش
    یوسفستان است عالم برنظر پوشیدگان
    در بهشت افتاده ام از دیده حیران خویش
    صدق پیش آور که صبح صادق از صدق طلب
    از تنور سرد آرد گرم بیرون نان خویش
    جمع سازد برگ عیش ازبهر تاراج خزان
    در بهار آن کس که می بندد دربستان خویش
    تا زنار چاره جویان بی نیازم ساخته است
    نازعیسی می کشم ازدرد بی درمان خویش
    چون شرر صائب نثار آتشین رویی نما
    در گره تا چند خواهی بست نقد جان خویش ؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha