کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دردی که سازگار تو گردد دواشناس
    زهری که خوشگوار شد آب بقاشناس
    نان جوین خویش به از گندم کسان
    پهلوی خشک خویش به از بوریا شناس
    هر طایری که سایه به فرق تو افکند
    از بهر فال، سایه بال هماشناس
    از هردری که دست کرم رو گشاده نیست
    چون برق و باد بگذر و دارفناشناس
    هرخون که در دل تو کند دور آسمان
    خون جگر مخور، می لعلی قباشناس
    آب مروت از قدح هیچ کس مجوی
    خود را حسین و روی زمین کربلاشناس
    چون عقل عشق رابشناسد چنان که هست ؟
    عیسی شناس نیست طبیب گیاشناس
    خود را ز چار موجه تدبیر وارهان
    دارالامان خاک، مقام رضاشناس
    هر آدمی که نیست دراو رنگ مردمی
    بی قدر و اعتبار چو مردم گیاشناس
    این آن غزل که گفت نظیری خوش سخن
    اقبال اهل دل ز قبول خداشناس

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha