کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یوسف من بیش ازین در چاه ظلمانی مباش
    تخت کنعان خالی افتاده است زندانی مباش
    در هوایت شاخ گل آغوش خالی کرده است
    بیش ازین در تنگنای دام زندانی مباش
    خنده رو بودن به از گنج گهر بخشیدن است
    تا توانی برق بودن ابرنیسانی مباش
    پادشاهی بی حضور قلب بار خاطرست
    دل چو نیست گو تخت سلیمانی مباش
    دل نمی لرزد به صید رام این صیاد را
    در قفس زنهار بی بال و پر افشانی مباش
    در رکاب برق دارد پای، حسن نوبهار
    تا گلی در باغ داری غنچه پیشانی مباش
    سعی کن تاعشق سنگین دل به فریادت رسد
    امت پیغمبر عقل از گرانجانی مباش
    آتش بیتابی من بس بلند افتاده است
    ای نصیحتگر به فکر دامن افشانی مباش
    من که گوی همت از خورشید تابان برده ام
    در رکاب همتم گو اسب چوگانی مباش
    چند صائب بردل گم گشته خون خواهی گریست؟
    در بساط سینه گو یک لعل پیکانی مباش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha