صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۷۱۸: داغ است برگ عیش گلستان روزگار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
داغ است برگ عیش گلستان روزگار دود دل است سنبل و ریحان روزگار چون شمع تا تمام نسوزی نمی دهند خط امان ترا ز شبستان روزگار نتوان گرفت دامن موج سراب را زنهار دل مبند به سامان روزگار در نوشخند برق خطرهاست ،زینهار بازی مخور ز چهره خندان روزگار در چشم من ز خانه گورست تنگتر گر دلگشاست پیش تو ایوان روزگار رغبت به آب و نان بخیلان نمی شود دل خوردن است قسمت مهمان روزگار دندان به دل فشار کز این راه کرده اند جانهای پاک،رخنه به زندان روزگار داده است همچو دیده قربانیان نجات حیرت مرا ز خواب پریشان روزگار تا برده ایم سربه گریبان، ربوده ایم گوی سعادت از خم چوگان روزگار گردید توتیای قلم استخوان ما صائب ز بار منت احسان روزگار صائب تبریزی