کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار
    نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار
    هست در دست فلاخن نبض سر گردانیم
    چون رگ سنگ است در دستم عنان اختیار
    شش جهت ار پنجه شیرست بر من تنگتر
    گشته جوی شیر بر تن استخوانم از فشار
    نه ز کار خود، نه از مردم گشایم عقده ای
    برده است آزادگی چون سرودستم را ز کار
    گرد من بسته است نقش از ناتوانی بر زمین
    زآستین افشانیم آسوده چون خط غبار
    زخم تیر راست از کج بیش در دل می خلد
    سخت می ترسم شود بامن مساعد روزگار
    حجت سیری بود از میهمان بوالفضول
    میزبان تلخرو را سفره بی انتظار
    خرقه پوشان را ز مردم بردباری لازم است
    رخت حمالی برون کن چون نداری تاب بار
    در تلافی کوه غم بردارمش صائب ز دل
    چون سبوی باده هر دوشی که آرم زیر بار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha