صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۵۵۳: آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار هست در دست فلاخن نبض سر گردانیم چون رگ سنگ است در دستم عنان اختیار شش جهت ار پنجه شیرست بر من تنگتر گشته جوی شیر بر تن استخوانم از فشار نه ز کار خود، نه از مردم گشایم عقده ای برده است آزادگی چون سرودستم را ز کار گرد من بسته است نقش از ناتوانی بر زمین زآستین افشانیم آسوده چون خط غبار زخم تیر راست از کج بیش در دل می خلد سخت می ترسم شود بامن مساعد روزگار حجت سیری بود از میهمان بوالفضول میزبان تلخرو را سفره بی انتظار خرقه پوشان را ز مردم بردباری لازم است رخت حمالی برون کن چون نداری تاب بار در تلافی کوه غم بردارمش صائب ز دل چون سبوی باده هر دوشی که آرم زیر بار صائب تبریزی