کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رخسار جهانسوز تو بی پا و سرم کرد
    نظاره زلف تو پریشان نظرم کرد
    امید نجات من ازان زلف به خط بود
    سر زد خط بیرحم و گرفتارترم کرد
    فریاد که پیراهن نادیده یوسف
    از شوخی نکهت چو صبا دربدرم کرد
    فریاد ازان نرگس مستانه که هر گاه
    رفتم که خبر یابم ازو بیخبرم کرد
    شد مردمک دیده من گردش افلاک
    تا تربیت عشق تو صاحب نظرم کرد
    خورشید قیامت چگر تشنه لبان را
    سیراب ز افشردن دامان ترم کرد
    زان روز که افتاد به بالای تو چشمم
    هر موی سنانی شد واز خود بدرم کرد
    هرگز نشد از جلوه او سیر دو چشمم
    این آب روان هر نفسی تشنه ترم کرد
    از مرگ محال است شود تلخ دهانم
    زان قند که لطف تو در آب گهرم کرد
    از روسیهی نیست سزاوار سفیدی
    چشمی که بد آموز به خواب سحرم کرد
    هر خال ز رخساره او داغ غریبی است
    آن حسن غریبی که چنین دربدرم کرد
    دانسته قدم بر سرموری ننهادم
    صائب فلک سفله چرا بی سپرم کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha