چون سرو در مقام رضا پایدار باش
آزاده ز انقلاب خزان و بهار باش
چون بیدلان ز سنگ ملامت متاب روی
خندان چو کبک مست درین کوهسار باش
پیش خسان به خاک مریز آبروی خویش
از حفظ آبرو گهر آبدار باش
اخفای عیب دل سیهان از سیه دلی است
در پیش زنگی آینه بی غبار باش
تا از نظاره گل خورشید برخوری
در باغ دهر شبنم شب زنده دار باش
پیرایه قبول بود در شکست نفس
بیش از گنه ز طاعت خود شرمسار باش
در نوش و نیش کن به حریفان موافقت
با هر که هم پیاله شدی،هم خمار باش
با درد صاف کن دل پرخون خویش را
خندان چو لاله با جگر داغدارباش
ازتند باد حادثه چین بر جبین مزن
در بحر همچو آب گهر برقرارباش
خواهی یکی هزار شود نقد هستیت
در جستجوی سوختگان چون شرار باش
فیض گل نچیده ز چیده است بیشتر
باخار خار قانع ازان گلعذار باش
صائب مکن ز زخم زبان تلخ روی خویش
مانند گل شکفته درین خارزار باش