کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
    این زر قلب چه باشد که به کار تو کنم؟
    جان باقی به من از بوسه کرامت فرمای
    تا به شکرانه همان لحظه نثار تو کنم
    همه شب هاله صفت گرد دلم می گردد
    که ز آغوش خود ای ماه حصار تو کنم
    چون سر زلف امید من ناکام این است
    که شبی روز در آغوش و کنار تو کنم
    دام من نیست به آهوی تو لایق، بگذار
    تا به دام سر زلف تو شکار تو کنم
    زلف شد چشم سراپا و ترا سیر ندید
    من به یک دیده چسان سیر عذار تو کنم؟
    آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی
    نیست چون گوهر دیگر که نثار تو کنم
    من و بی روی تو نظاره یوسف، هیهات
    چون به این جام تهی دفع خمار تو کنم ؟
    حاش لله که به رخسار بهشت اندازم
    دیده ای را که منقش به نگار تو کنم
    همچنان بر کف پای تو دلم می لرزد
    اگر از پرده دل راهگذار تو کنم
    کم نشد درد تو صائب به مداوای صبح
    من چه تدبیر دل خسته زار تو کنم؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha